𝐏𝐚𝐫𝐭 ️️𝟒𝟖

147 18 21
                                    


بعد از وارد شدن به فضای ساکت و نیمه آفتابی سالن پذیراییِ خونه‌اش، قدم‌های شبح‌وارش رو با احتیاط به سمت جسمی که برعکس روی کاناپه آویزون شده بود برداشت. جیک برای بیدار نکردن اون پسر تقریبا تمام تلاشش رو کرده بود اما حالا با دیدن وضعیتش و صورتی که از شدت هجوم خون به رنگ گوجه‌ای دراومده بود هوفی کشید و پایین کاناپه و درست کنار سر آویزون اون پسر نشست.

"هی"

"هممم..."

جونگوون تو خواب و بیداری بدون باز کردن چشم‌هاش سرش رو به طور غریزی به سمت صورت جیک که با فاصله‌ی کمی ازش قرار داشت نزدیک کرد و لپش رو بوسید. جیک که انتظار این بوسه‌ رو نداشت نگاهش رو بی حرکت به نقطه‌ای دوخت و جونگوون درست مثل کسی که وظیفه ی خودش رو به درستی انجام داده با خیال راحت عقب کشید و با درآوردن صداهای مختلف و عجیب غریبی از بین لب‌هاش بی توجه به وضعیت ناراحت گردن و سرش به خواب عمیقش ادامه داد.

"هی"

جیک با نادیده گرفته شدن توسط جونگوون چند تار مویی که روی پیشونیش رو هوا معلق شده بودن رو فوت کرد و این باعث شد پسر خوابالود با اخم صورتش رو به سمت مخالف جیک برگردونه‌.

"بیدار شو و ببین خونه رو به چه جهنمی تبدیل کردی یانگ جونگوون"

جیک بعد از کوبیدن دو ضربه‌ی آروم روی لپ نرم جونگوون از جاش بلند شد تا ظرف اسنک های پراکنده‌ای که اون پسر تمامش رو نصفه و نیمه رو زمین رها کرده بود جمع کنه.

"جیک"

با شنیده شدن صدای گرفته‌ی جونگوون جیک بدون اینکه پاکت‌های تو دستش رو رها کنه به سمتش برگشت.

"بالاخره بیدار شدی؟"

"بیا اینجا"

صدای خش دار جونگوون با آروم حرف زدنش حتی خش دار و گرفته تر از قبل به نظر میرسید. با این حال جیک نتونست درمقابل اون چشم‌های نیمه بازی که بهش خیره شده بودن دووم بیاره و با رها کردن پاکت‌ها از جاش بلند شد و به جای قبلیش درست پایین مبلی که جونگوون روش دراز کشیده بود نشست.

"دستت رو بده"

جیک با نگاه گیجی دستش رو بالا آورد. جونگوون بدون هیچ توضیح اضافه‌ای دست جیک رو روی کمرش قرار داد و دوباره چشم‌هاش رو بست.

"باورم نمیشه ازم خواستی تمیز کردن خونه رو ول کنم تا بیام اینجا و کمرتو ماساژ بدم"

"پس منتظر چی هستی جه‌یونی؟ زودباش، اینکار رو برای هیونگت بکن"

زمانی که جونگوون کمرش رو زیر دستی که روش قرار داشت حرکت داد جیک چشم‌هاش رو تو کاسه چرخوند و به خواسته ی پسر بزرگتر شروع به ماساژ دادن اون قسمت کرد.

"هیونگ تنهایی واقعا میتونی خوش بگذرونی؟ منظورم اینه که حتی غذاهم برای خودت درست کردی"

Shelter 🪐༉Where stories live. Discover now