𝐏𝐚𝐫𝐭 ️️𝟒𝟑

215 27 31
                                    

"اگه بخواین میتونم بیشتر منتظر بمونم"

صدای مادرش از پشت در به گوش رسید.

"جیک رفت تو حموم لباس بپوشه، میتونی بیای تو"

سونگهون کرم رو روی میز برگردوند و بعد از چک کردن دوباره‌ی وضعیتش به سمت در اتاق رفت و قبل از پایین کشیده شدن دستگیره‌اش در رو باز کرد.

"آه..متاسفم باید پایین منتظرتون میموندم"

مطمئن نبود مادرش کلمه‌ی "متاسفم" رو چرا به زبون آورده چون سونگهون مطمئن بود هیچ چیز مشکوکی رو صورت یا موهاش به جا نذاشته.

"مشکلی نداره، کی رسیدی؟ متوجه‌ی برگشتنت نشدم"

اون زن بدون اینکه هیچ نگاه کنجکاوی وارد اتاق شد.

"ده دقیقه‌ای میشه، راستش برای دیدن جیک اومدم بالا چون دلم میخواست قبل از رفتنش کمی باهاش بیشتر آشنا بشم"

با شنیدن این حرف لبخند کمرنگی رو لب‌هاش نشست که با پشت کردن به مادرش تمام تلاشش رو کرد تا اون لبخند رو پنهان کنه.

"اون امشب اینجا میمونه نیازی نبود به خاطرش نگران باشی"

"متوجهم"

سونگهون درحالی که برای مشغول نشون دادن خودش وسایل رو میزش رو بی هدف جا به جا میکرد، با لبخندی که حالا عمیق تر شده بود سرش رو بلند کرد و اون لحظه بود که متوجه شد تمام مدت مادرش میتونسته از آیینه‌ی جلوش انعکاس لبخندش رو ببینه. اون زن هم داشت بهش لبخند میزد.

"من زودتر میرم پایین، وقتی جیک کارش تموم شد با خودت بیارش پیشم"

سونگهون ادکلنی که تو دستش گرفته بود رو روی میز برگردوند و با تکون دادن سرش مادرش رو تا در اتاق همراهی کرد.
بعد از بسته شدن در با قدم‌های سریع خودش رو به پشت در حموم رسوند، هیچ صدایی به گوش نمیرسید و سونگهون باید مطمئن میشد که وضعیت جیک خوبه.

"جیک؟"

بعد از صدا زدن اون اسم، سکوت تنها جوابش بود.

"جیک اونجایی؟"

بالاخره صدای قدم‌هاش و درنهایت باز شدن در رو شنید. با باز شدن در، پسری با موهای بهم ریخته، تیشرت چروک و لب‌های ورم کرده جلوش ظاهر شد.

"همه چیز رو فهمید نه؟"

"نه"

"فهمید...مطمئنم"

جیک مضطرب گفت و با کنار زدن سونگهون رو تخت نشست‌؛ با نشستن جیک رو تخت سونگهون تازه متوجه‌ی لکه‌های قرمز رو گردنش شد. هیچ ایده ای نداشت که اون رد‌ هارو چه زمانی اونجا به جا گذاشته.

"اون همین حالاهم همه‌چیز رو راجع به ما میدونه"

سر جیک به سرعت بالا اومد و امیدوار بود که این فقط یه شوخی احمقانه‌ باشه اما با نگاه کردن به چشم‌های اون پسر، متوجه شد که تو چهره‌‌اش هیچ اثری از شوخی احمقانه‌ای نیست.

Shelter 🪐༉Where stories live. Discover now