𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟑 ️

93 22 1
                                    

" چطور بود؟"

" راضی بودم"

جیک درحالی ک کش و قوسی به بدنش میداد لبخند رضایت بخشی زد.

" تو که همیشه همینو میگی اه"

جی کتابش رو پشت جیک کوبید و نزدیک سونگهون شد.

" تو چی سونگهون بگو که ریدی...خدای من شنیدن همچین چیزی از تو زیادی محال به نظر میاد"

خنده ی سونگهون جواب کافی و قانع کننده ای برای جی بود.

اینبار امیدوارانه به سونویی که با لب های اویزون پشت سر سونگهون راه افتاده بود نزدیک شد.

" هیچی نگو جی...واقعا خوب نبود"

" یسسس...بزن قدش"

سونو برای لحظه ای سرجاش متوقف شد و درحالی که با چشم های قرمزش به سمت جی تیر پرتاب میکرد نگاهش کرد.

" چه کاریه وقتی جفتمون ریدیم بزنیم قدش.. بیا عزیزم"

و دستش رو دور شونه ی سونو حلقه کرد.

" باورم نمیشه این آخرین کابوسمون بود"

سونگهون قدم بعدیش رو بلند تر برداشت تا به جیک برسه.

جیک که به رو به روش و دانش آموز هایی که با میمیک های مختلف جلوش قرار داشتن خیره شده بود با صدای سونگهون سرش رو به سمتش برگردوند.

" آره و میدونی بزرگترین کابوس من ریاضی بود که تونستم ازش بگذرم"

" میدونستم از پسش برمیای"

با قدم های نامنظم کنارهم قدم برمیداشتن سعی میکردن ارتباط چشمی که موقع حرف زدن باهم همیشه حفظ میکنن رو از دست ندن.

جیک میدونست سونگهون اهل بلوف زدن نیست و از واقعیتی که تو چشم هاش میدید قلبش به لرزه افتاد.
این حس که یه طوفان عظیم تو وجودش راه بیوفته براش یه چیز عادی و روتین بود.

روتینی که فقط زمانی که کنار سونگهون بود اتفاق میوفتاد.

" آه راستی بچه ها"

با شنیدن صدای جی سونگهون و جیک متوقف شدن و به سمت اون دونفر برگشتن و جی که متوجه شد توجه هر سه نفر رو داره به حرف اومد.

" دوازدهم این ماه تولد مینهوعه و خب چیز زیادی به رسیدنش نمونده اما چون اون موقع به احتمال زیاد برگرده آمریکا نمیتونه پیش جوی باشه. دیشب جوی زنگ زد بهم و ازم واس اینکه آخر هفته سورپرایزش کنه و براش تولد بگیره نظر خواست و درنهایت تصمیمش قطعی شد.
حالا اینو میخوام بگم که جوی ازم خواست حالا که امتحانامون تموم شده همه باهم آخر هفته رو تو تولد مینهو شرکت کنیم."

" من نمیتونم جی"

جیک با ناامیدی گفت.

" اما جوی میخواد هممون باشیم جیک"

Shelter 🪐༉Where stories live. Discover now