"دارم توهم میزنم..؟ من که چیزی مصرف نکردم"
جی که از بازی و مجازاتهای پشت سرهمش خسته شده بود به طبقه ی بالا رفت تا هم جیک رو تنها نذاره و هم کمی استراحت کنه اما با وارد شدن به اتاق مشترکشون صحنهای رو دید که باعث شد با دهن نیمه باز همونجا خشکش بزنه.
به دوپسری که جلوش تو وضعیت عجیبی قرار گرفته بودن زل زد و حتی نفس کشیدن روهم از یاد برده بود. جیک با دستهای سونگهون به دیوار پرس شده بود و..درست داشت میدید؟ لبهای سونگهون و جیک به چسبیده بود؟ اگه قرار بود اون نزدیکی یه تصادف باشه، لبهای روهم قرار گرفتهشون قطعا نمیتونست. بعد از لحظاتی بالاخره به خودش اومد و اعلام حضور کرد.
جیک که به خاطر فشار دستهای سونگهون و موقعیتی که توش قرار داشت منگ و مبهوت بود با شنیدن صدای جی سرش رو بالا آورد و اینکار باعث سر خوردن لبهای سونگهون رو چونهاش شد.
" متاسفم.."
اون لبها آروم آروم پایین تر اومدن و درنهایت، سر سونگهون رو شونهاش قرار گرفت و زیر گوشش با پایین ترین تن صدا زمزمه میکرد.
" بیا کمکم کن بذاریمش رو تخت"
جیک برای پهن نشدن جسم سونگهون رو کف زمین دستهاش رو از زیربغلش رد کرد و محکم چسبیدش. اینکار باعث بیشتر فرو رفتن صورت اون پسر تو گردنش شد.
جی با دیدن وضعیت بهم ریختهی جیک نفس عمیقی کشید و بهش نزدیک شد تا کمک کنه." نمیخوای چیزی بگی؟"
جی همونطور که دستش رو دور شکم سونگهون حلقه میکرد تا قسمتی از وزنش رو رو خودش بندازه خیره به جیک پرسید.
" برای توضیح موقعیتی که توش بودم اول باید خودم بفهمم چیشده جی"
جیک کلافه گفت و به کمک جی سونگهون رو، رو نزدیک ترین تخت که مال جیک بود گذاشتن. بدن سونگهون شل و کرخت بود اما جیک به خوبی میتونست بفهمه اون پسر بدون باز کردن کامل چشمهاش داره پلک میزنه و بهش خیره شده. میدونست الکل تاثیر خودش رو به طور کامل گذاشته و سونگهون تقریبا نیمه هوشیاره پس بی توجه به پلکزدن های ریزش جاش رو رو تخت راحت تر کرد و بعد از اینکه پتویی رو روش انداخت به سمت جی که حالا رو تخت خودش منتظر نشسته بود برگشت.
" از لیوان قرمزا نوشیدنی خورده"
کوتاه گفت و کنار جی رو تخت نشست.
" با دیدن وضعیتش حدس میزدم" کمی مکث کرد و "داشت تورو میبوسید؟"
جی به نیم رخ جیک خیره شده بود.
" وارد اتاق که شد آشفته به نظر میرسید. وقتی بهم گفت چیشده تصمیم گرفتم بیام دنبال تو..."
جیک که انگار قصدی برای ادامه دادن جملهاش نداشت ساکت شد.
" خب؟ نذاشت؟"
VOUS LISEZ
Shelter 🪐༉
Fanfiction⊹ فیکشن: Shelter ⊹ کاپل: جیکهون ⊹ ژانر: School life, Angst, Slice of life ⊹ روز های آپ: جمعهها ⊹ نویسنده: Winko خلاصه: «همه چی از جایی شروع میشه که تو وجود داری..وقتی میخوام بخندم به تو نگاه میکنم، وقتی نیاز داری گریه کنی شونمو بهت قرض میدم، وقتی...