𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟓

112 22 16
                                    

~~
" برو تو اتاقش"

" بیا امیدوار باشیم که تو اتاقش خوابیده باشه"

گوش هاش دوتا صدا یا شاید هم بهتره گفت دوتا زمزمه ی متفاوت رو از داخل سالن میشنیدن اما ذهنش انقدر هشیار نشده بود تا کنجکاویش رو برای این مکالمه تحریک کنه.

در اتاق به آرومی باز شد و اون دو پسر با دیدن فردی که مثل جنین تو خودش زیر لحاف جمع شده نفسی از سر آسودگی کشیدن.

" اینجوری مارو سکته داد حالا ببین خودش چقدر راحت خوابیده"

" ساکت شو جی..صورتشو نمیبینی؟"

با جمله ی سونگهون که به طرف دیگه ی تخت رفته بود جی هم با نگرانی تخت رو دور زد تا کنار سونگهون بایسته و راحت تر بتونه صورت جیک رو ببینه.

" زیر چشمش کبود شده..لبش پاره شده و رو پیشونیش جای یه خراشه"

" اوه جدی؟ ممنونم از اطلاعات مفیدت"

سونگهون با تمسخر گفت و جی چشم غره ای بهش رفت.

این بار سونگهون بدون توجه به جی کنار تخت جیک نشست. شاید بهتر بود بذاره استراحت کنه اما نمیتونست تا بیدار شدن جیک و توضیح دادنش صبر کنه.

خواست اسمش رو صدا کنه اما با دیدن چهره ی آرومش صداش تو گلوش خفه شد و چشم هاش به پسری که غرق در خواب بود خیره شد.

پلک های بلندش رو زیر چشم هاش سایه انداخته بودن و رنگ پوستش رنگ پریده تر از هر زمان دیگه ای به نظر میومد..

به چند تار موی خرمایی رنگی که رو پیشونی زخمیش افتاده بود نگاه کرد. نمیدونست چی باعث شده انقدر برای کنار زدن اون چند تار مو وسوسه شه اما انگار همه ی این ها باعث شده بود سونگهون حضور فرد سومی رو تو اتاق فراموش کنه.

" میخوای با نیروی چشم‌هات بیدارش کنی؟"

لحن تمسخرآمیز جی کافی بود تا سونگهون نگاهش رو از صورت جیک بگیره و به عسلی کنار تخت بدوزه.

" شاید بهتر باشه بذاریم بیشتر استراحت کنه"

" دیوونه شدی؟؟ من تا نفهمم کی این بلارو سرش آورده آروم نمیشم!!"

" چیشده؟"

با شنیدن صدای گرفته ای نگاه جفتشون به جیکی که با چشم های نیمه باز سعی میکرد بشینه افتاد.

" شما این وقت صبح اینجا چیکار میکنین؟"

زمانی که نگاه منگ و متعجب اون دونفر رو دید سوال بعدیش رو مطرح کرد.

" چه بلایی سرت اومده؟ از دیشب هرچی بهت زنگ میزنیم میگه خاموشه یعنی رسیدی خونه نباید یه بار گوشیتو چک میکردی؟؟میدونی چقدر نگرانیت شدیم احمق؟؟"

با بالا رفتن تن صدای جی جیک پلک هاش رو بیشتر رو هم فشار داد.

" متاسفم"

Shelter 🪐༉Where stories live. Discover now