𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑️️

111 24 1
                                    

بین انبوهی از کتاب و برگه پایین کاناپه نشسته بود و سعی میکرد مسئله ی جدیدی که باهاش دست و پنجه نرم میکنه رو حل کنه.

"راه حل درسته..پس چرا جواب نمیاد"

خیره به جوابی که بدست آورده بودخودکار رو بین انگشت هاش میچرخوند و حس میکرد کل بدنش به خارش افتاده.

" بذار دوباره امتحان کنم"

و رو برگه ها خم شد تا مطمئن بشه چیزی رو جا ننداخته.

بازهم جواب جدیدی بدست نیاورد و کلافه خودکار رو رو کاغذ پرت کرد. شاید باید یه دوش میگرفت تا مغزش آزاد شه و بتونه خوب فکر کنه.

برگه هارو همونجا رها کرد و به سمت حمام را افتاد.

اگه مغزش مثل سونگهون برای حل کردن مسائل ریاضی همراهیش میکرد قطعا حل کردن این مسئله اونقدراهم براش سخت نمیبود.

جیک همیشه حسرت این ویژگی سونگهون رو میخورد چون به هرحال هرچقدر هم تمرین میکرد باز هم به پای استعدادی که اون داشت نمیرسید پس تصمیم گرفت بعد دوش گرفتن وقتش رو تلف نکنه و از سونگهون برای حل سوال کمک بخواد.

بعد از برخورد آب به بدنش حس سبکی که به سراغش اومده بود باعث شد نگرانی و استرسی که داشت کمتر شه و اینبار با آرامش بیشتری کنار برگه های پراکندهش نشست و تو گوشیش دنبال اسم سونگهون گشت و طولی نکشید که باهاش تماس گرفت.

"جیک"

"هی...امم داشتی درس میخوندی؟"

جیک که طبق عادت همیشگیش وقتی از کسی کمک میخواست با خجالت لب هاش رو گاز میگرفت حالا به جون لب هاش افتاده بود و خودش میدونست سونگهون بعد دیدن لب های زخمیش قراره سرزنشش کنه.

"نه، یکم پیش تموم کردم میخواستم کتاب جدیدی که خریدمو شروع کنم تو خوبی؟ مشکلی هست؟"

"عام..نه..فقط مثل همیشه نمیتونم این لعنتی رو حل کنم"

جیک با صدای آرومی گفت.

"تا زمانی که من برای شیمی ازت خجالت نمیکشم توهم وقتی واس حل این سوالها بهم زنگ میزنی حق خجالت کشیدن نداری"

"ن..نه من خوبم"

صدای هول شده ی جیک باعث شد لبخندی رو لب سونگهون بشینه.

و طولی نکشید که جیک همه ی مشکل هایی که تو بدست آوردن جواب داشت رو از سونگهون پرسید و درحالی که خودکار بهدست به کاغذ های رو به روش نگاه میکرد تمرکزش رو روی حرف های سونگهون گذاشت.

تقریبا به اخرین سوال رسیده بودن که صدای زنگ های مکرر و کوبیده شدن دستی به در خونهاش باعث شد جیک از جاش بلند شه و گوشی به دست سمت در بره.

و بعد از باز کردن در فرد پشت در فرصت آنالیز موقعیت جدید رو به جیک نداد و با خشم وارد شد و بعد از اینکه در رو محکم کوبید فریاد زد:

Shelter 🪐༉Where stories live. Discover now