" خب چیزایی که گفتمو هفته ی آینده ازتون میخوام. خسته نباشید"
با خارج شدن معلم تاریخشون از کلاس همه بچه ها خودشون رو، رو صندلیشون رها کردن و مشغول کش و قوس دادن به بدنشون شدن. جیک دفترچه ی طراحیش رو تو کیفش گذاشت و از آب معدنی که تو دستش بود نوشید.
" تاحالا کسی بهت گفته چقدر سکسی آب میخوری؟"
جیک با شنیدن این حرف درحالی که بطری هنوز به لب هاش چسبیده بود نگاهش رو به دختری که با لبخند از کنارش رد شده بود و این حرفو زده بود دوخت.
بطری رو از دهنش فاصله داد و خندید. میدونست اون همکلاسیش دختر رکیعه و معمولا هرچیزی که به ذهنش میرسه رو به زبون میاره به خاطر همین جیک قرار نبود اونو جدی بگیره." هی این آزار جنسیه!"
با شنیدن صدای شاکی جی درست پشت سرش نگاه بی حسش رو بهش دوخت.
" بس کن جی خودتم میدونی اون منظوری نداره"
" دیوونه شدی؟ کی بی منظور به همکلاسیش میگه آب خوردنت سکسیه؟"
جی درحالی که درست زیر گوش جیک این حرف رو زمزمه کرده بود با چشم های ریز شده به دختری که رو میزش نشسته بود و با دوستش مشغول دیدن چیزی تو گوشیشون بودن گفت.
" تمومش میکنی یا نه؟"
" یا نه"
جی با خنده ی احمقانه ای نگاهش رو از اون دختر گرفت و درنهایت وقتی نگاه جیک رو دید با سرفه های پشت سرهم خندهاش رو جمع کرد.
" بیا بریم پیش بچه ها خیلی وقته وسایلاشونو جمع کردن و منتظر ما موندن"
جیک قلوپ دیگه ای از بطری آبش خورد و بعد از بستن زیپ کیفش از جاش بلند شد و همراه اون سه نفر به سمت سلف حرکت کرد.
اونروز به خاطر تکلیفای سنگینی که معلما بهشون داده بودن انرژیشون کامل ته کشیده بود و راه کلاس تا رسیدن به سلف رو همه سکوت کرده بودن به جز سونو.
" مادرم امیدواره وقتی آقا و خانم پارک برگشتن دعوتش رو برای جشن سالگرد ازدواجشون با بابام رو قبول کنن"
" توهم میای دیگه مگه نه؟"
سونو وقتی جوابی از سمت سونگهون دریافت نکرد همونطور که کنارش راه میرفت هرچند ثانیه یک بار نگاهش به سمت نیم رخ سونگهون کشیده میشد.
" میای؟"
و انقدر اینکار رو ادامه داد تا چیزی به برخوردش با دختری که با سرعت درحال دوییدن تو راهرو بود نمونده بود.
" جای این بحث اینجا نیست سونو. باید بیشتر مراقب باشی"
سونگهون که مانع برخورد سونو و اون دختر شده بود به سونو اخطار داد و این باعث شد جی و جیک که نگران سونو شده بودن تو سکوت به آرومی پشت سرشون حرکت کنند سونو به خاطر بی حوصلگی و لحن جدی سونگهون بدون جواب دادن بهش بازوش رو از دستش خارج کرد و به راهش ادامه داد.
![](https://img.wattpad.com/cover/334310065-288-k163169.jpg)
YOU ARE READING
Shelter 🪐༉
Fanfiction⊹ فیکشن: Shelter ⊹ کاپل: جیکهون ⊹ ژانر: School life, Angst, Slice of life ⊹ روز های آپ: جمعهها ⊹ نویسنده: Winko خلاصه: «همه چی از جایی شروع میشه که تو وجود داری..وقتی میخوام بخندم به تو نگاه میکنم، وقتی نیاز داری گریه کنی شونمو بهت قرض میدم، وقتی...