فاصله تا ماشین رو هیچ کدومشون حرفی نزدن تا اینکه وقتی کنار ماشین رسیدن سهون در جلو رو برای زن باز کرد و بعدش خودش سوار شد.
بکهیون تا اومد بره سوارشه چانیول دوباره کرمش فعال شد و مانعش شد و خودش در رو براش باز کرد.
_إ إ! دُردونهی مامان که به خودش زحمت نمیده! شما تاج سری کوپولو...بپر بالا بابا ببینه...
پسر کوچیکتر فقط از حرص پرههای بینیش باز میشد و احساس میکرد دیگه بیشتر از این توانایی خود کنترلی رو نداره و هر لحظه آماده بود برای یه فرو پاشی تا با خودش پسر بزرگتر رو هم بپاشونه که با صدای مادرش به خودش اومد.
_وا؟ چانیول جان در رو برات باز کرده اونوقت تو بِر و بِر داری نگاش میکنی؟ سوارشو دیگه مادر؟ دیر شد سهون جان هم اذیت شده...
بکهیون نگاه عصبیای به پسر بزرگتر که داشت از خنده نصف میشد انداخت و وقتی داشت سوار میشد بالاخره زهرش رو ریخت و مشت محکمی به شکمش زد و فوری سوار شد و راضی از دردی که به چانیول داده بود با خنده و لبهایی که روی هم میفشرد بعد از نشستن سر جاش نگاهی بهش کرد و ابرویی براش بالا انداخت.
چانیول هم با هزار زور برای نشون ندادن دردش با نفسِ گرفته نشست و بالاخره حرکت کردن.
در کمال تعجب سهون بدون اینکه از چانیول چیزی بپرسه خودش تمام مسیر، ماشین رو هدایت کرد و وقتی متوجه شدن گند زدن که زن باهوش صداش در اومد.
_سوییت این دوست چانیول رو تو هم بلدی؟
_من؟! ااا...آره آره دوست مشترکمونه...
سهون عصبی به بیرون خیره شد و راهنمای آخر رو زد و وارد کوچهای شد و زن گیج فقط لب و لوچهای چرخوند و ابرو بالا انداخت و بیخیال به بیرون نگاه کرد.
بکهیون اما با تعجب برگشت به چانیول سوالی نگاه کرد که چانیول خیلی خونسرد به روی خودش نیاورد و اصلا بهش توجه نکرد.
پسر کوچیکتر با چشمهای باریک شده نگاهش رو روی پسر بزرگتر نگه داشت و با سوظن افکارش رو هم زد.
"خب معلومه که این دوتا دوست مشترک دارن وقتی قبلا دوست بودن! چیز عجیبی نیست که؟ آره و بعدش چون دعواشون شد دیگه از هم دور شدن"
برای خودش توضیح داد و وقتی توجیح شد ساده لوحانه نفس عمیقی کشید و اون هم به بیرون خیره شد.
با توقف ماشین همه بدون حرفی پیاده شدن و پشت سر چانیولی که جلو افتاده بود راه افتادن.
با هم وارد لابی آپارتمانی شدن و نگهبان با دیدن چانیول از جاش بلند شد و با ذوق سمتش اومد.
_سلام...آ...
تا پیرمرد اومد حرفی بزنه چانیول کشیدش گوشهای و چند لحظهای با هم صحبت کردن تا اینکه پیرمرد خیلی ضایع شروع کرد به ادا در آوردن.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:12 ✨
Start from the beginning
