با حرفش پسر کوچیکتر لبخند هیستیریکی زد و پیشانیش رو ماشاژ داد.
دیگه واقعا تحمل اینهمه سختی رو نداشت.
_یکی از دوستام یه خونه همین اطراف داره که سوییت طور اجارهاش میده...اگه بخواین هماهنگ کنم برین اونجا؟
چانیول گفت و نگاه برقی زن به سمتش جلب شد و قلبی طور نگاهش کرد.
همزمان اون طرف ماجرا هم، سهون و جونگین تکخندی زدن و نگاه کنجکاو بکهیون روشون فیکس موند.
یعنی اینا داشتن چی رو ازش قایم میکردن؟
با اخم درگیر خوندن حس توی چهرهاشون بود که متوجه شد اون دوتا دارن به تمسخر نگاهش میکنن!
نکنه چانیول دروغ گفته بود؟
با استرس نگاه نگرانی به چانیول انداخت پسر بزرگتر فقط لبخندی بهش زد.
_واقعا عالیه...ازت ممنونم چانیول جانم...من یک روز فقط میمونم پیشتون...زودی برمیگردم...که زیاد شما پسرا رو اذیت نکنم...فقط این خوراکیهارو جابجا کنیم تو یخچال براتون بعد بریم...
زن از جاش بلند شد و سمت یخچال رفت و سه پسر تو اتاق فقط ازش اطاعت کردن و بهش کمک کردن تا خوراکیهارو جابجا کنه.
_خب...اینارو هم ببریم برای چانیول جانم و بعد بریم...
بعد از تموم شدن کار گفت و یه ساک کوچیکتر رو که خالی نکرده بود دست گرفت و وایساد روبروی اون سه تا پسر مطیع که شبیه پسر بچههای خوب داشتن نگاهش میکردن.
_من میرسونمتون...
سهون اعلام کرد و نگاه اون و چانیول به هم افتاد و هر دو با غضب هم رو نگاه کردن.
بکهیون هم با تعجب به حرکاتشون نگاه کرد و سوالی سمت جونگین که شونه بالا انداخت برگشت.
_دیگه شما رو اذیت نمیکنم...با بکهیون و چانیول جانم میریم...
_نه اذیت نمیشم...
سهون گفت و سمت زن رفت و ساک رو ازش گرفت و به سمت در خروجی راهنماییش کرد.
نگاه کنجکاو بکهیون به چانیولی افتاد که با حالت جدیای که تا الان ازش ندیده بود داشت پشت سهون رو سوراخ میکرد.
دیگه واقعا همه چیز داشت روز به روز عجیب غریبتر میشد.
جونگین خیلی خونسرد سمت یخچال رفت تا به خوراکیها ناخنک بزنه و بکهیونِ شوکه رو اون وسط تنها گذاشت.
_دنبالشون برو تا دردسر درست نکردن...
بکهیون فقط با حرف جونگین فوری به خودش اومد و دنبالشون دوید چون حس میکرد هر لحظه داره همه چیز خطرناکتر میشه اما نمیدونست چرا!
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
به محض ورود به سوییتِ چانیول، پسر، زن رو به سمت یخچالش راهنمایی کرد تا زن چیزهایی که اصرار داشت حتما به چانیول بده رو توی یخچال بذاره.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:12 ✨
Start from the beginning
