گردنش رو کج کرد و به خلقت این بشر فکر کرد.
چرا بکهیون زیادی عجیب غریب میزد؟
یا شایدم خودش عجیب بود؟
البته که بود!
بکهیون بالاخره بعد از داد و هوار کردنهای بسیار بهش رسید و خودش رو تو بغل پسر خشک شده پرت کرد و با شادی جملات نامفهومی میگفت که تقریبا میشد از لابهلاش متوجه شد که این بچه اولین حقوقش رو دریافت کرده و حالا به اذن خدا از ذوق مرگی بسیار قدرت تکلمش رو از دست داده و فقط داشت با شدت پسر بزرگتر رو تکون تکون میداد.
_چان...چان...حقوقم...حقوقمممم...
پسر بزرگتر خیلی یهویی دستهای غالب بکهیون که جفت بازوهاش رو گرفته بودن دور زد و حالا خودش محکم
بازوهاش رو گرفته بود و با شدت پسر کوچیکتر رو به خودش نزدیک کرده بود و تو فاصلهی کمی که صورتهاشون داشتن شروع به حرف زدن کرد.
_بک...لطفا درست بگو چی میخوای بگی...شبیه دیوانهها شدی...
_باورت نمیشه...
با ذوق و حالا چشمهای اشکباری گفت و چانیول تکخند هیستریکی به حالتش زد
_اولین حقوق زندگیم امروز برام واریز شد...
فریاد زد و چانیول رو به خنده انداخت.
_واقعا انقدر خوشحالی؟!
_ارههههه...بذار به مامانم بگمم...
با سرعت و محکم چنان دستهای بزرگ چان رو از دور خودش باز کرد که برای یک لحظه چانیولِ شوکه حس کرد جفت بازوهاش در رفته!
این کوچولو چجوری انقدر زور داشت؟
بکهیون فوری بیتوجه به رفتار زشتی که با چانیول داشت دوباره مشغول گوشیش شد و سریع شمارهی مادرش رو گرفت.
_ماماننننن...مامان جونممم...حقوق گرفتم...اولین حقوق زندگیمممم...
با ذوق دوباره داد زد ولی اینبار تو گوشی و همون طور که انتظار میرفت از اونور خط هم با همین لحن و فریاد صدایی اومد و چانیول رو مطمئن کرد که پسر روبروش به کی رفته!
_قربون پسر کوچولوی ماهم برم که دستش رفته تو جیب خودششش...مامان به فدات بشه عسل مامان...به بابا میگم همین الان برات پول بزنه بری برای خودت خوراکی بخری بخوری که جون بگیری کار کنی...پسر کوچولوی مامان...چه خبرا! تبریک میگم...اردو خوش میگذره؟
_اره خیلی خوش میگذره...چانیولم اینجاست...
_ااا واقعا! بده گوشی رو باهاش حرف بزنم...
_باشه...
بکهیون که ذوق زده شبیه بچهها جلوی پسر بزرگتر که حالا دوباره مشغول جمع و جور کردن وسایل شده بود رژه میرفت با درخواست مادرش سمت چانیولِ متعجب رفت و گوشی رو سمتش گرفت.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:11 ✨
Start from the beginning
