مسخرهاش کرد و بکهیون عصبی ضربهای به دستش زد و تو جاش نشست.
_گوشیم نیست...
_گمش کردی؟ خنگ...
_خنگ نیستم فقط گم شده...برای همه پیش میاد وسایلشونو گم کنن...
_آره آره تو راست میگی...
گفت و از جاش بلند شد و همون طور که نگاهش از بالا به بکهیون بود دست کرد تو جیب پشت شلوارش.
پسر کوچیکتر هم به طبعیت ازش تو جاش ایستاد و نگاهش رو به صفحهی گوشی پسر بزرگتر داد.
چانیول اما بیخیال رفت تو تماسها و وقتی زودتر از بکهیون نگاهش به اسم سیو شده افتاد فوری صفحهی گوشی رو از مسیر نگاه پسر کوچیکتر خارج کرد و با چشمهای شوکه بهش خیره شد.
بکهیون اما متعجب درحالی که چندتا پلک خنگ زد داشت نگاهش میکرد.
_چیشد؟!
_هیچی...
دوباره دور از نگاه پسر کوچیکتر تلاش کرد تند تند به گوشیش زنگ بزنه اما انگاری بکهیون بیخیال دید زدن نشده بود.
_اسممو چی سیو کردی؟
وقتی دید چانیول داره صفحهی گوشی رو ازش قایم میکنه عصبی گفت و تلاش کرد گوشی رو از دستش بقاپه و چانیول هم از اون طرف در تلاش بود تا نذاره گوشی دستش بیوفته.
_بیتربیت بگو چی سیوم کردی!
درحالی که با یه دست مانع از نزدیک شدن پسر کوچیکتر میشد با دست دیگه گوشی رو کنار گوشش نگه داشته بود و به صدای زنگ خوردنش گوش میداد تا اینکه با برقراری تماس و حرف زدن نظر بکهیون رو هم جلب کرد و ساکتش کرد.
_الو؟!
_الو سلام...
_این گوشی برای دوستمه...شما پیداش کردین؟
_بله بله...اینجا فروشگاه رنگین کمونـه فکر کنم از دانشجوهایی هستین که دوساعت پیش برای خرید اومده بودن، درسته؟
_بله...برای گرفتن گوشی میایم اونجا...
_من منتظر میمونم تا بیاین...
با تموم شدن مکالمه تماس رو قطع کرد و به پسر کوچیکتر که در حالت تلاش برای گرفتن گوشی متوقف شده بود نگاه کرد.
_وقتی با دوستای جدیدت میری ددردودور اینجوری میشه، حالا کی قراره کمکت کنه بری گوشیتو پس بگیری؟ بنده...منی که از لحظه اول رو مخش بودی و همچنان داری اذیتم میکنی...
سرش منت گذاشت و رفت سوار ماشین بشه که با حرف بکهیون برگشت طرفش.
_نخیرم...به کمکت احتیاج ندارم...
طلبکار گفت و حرکت کرد که بره اما با گرفته شدن یقهاش از عقب و کشیده شدنش نتونست حرفش رو عملی کنه.
BINABASA MO ANG
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:10 ✨
Magsimula sa umpisa
