جونگین و بکهیون هم با تعجب به حرکاتشون خیره بودن تا اینکه چان بالاخره عقب کشید.
_بیرون منتظرتم...
گفت و از اتاق زد بیرون.
نگاه سهون و جونگین افتاد روی بکهیون و پسر کوچیکتر هم با تعجب بهشون خیره شد.
_با من که نبود! بود؟!
بک با تعجب گفت و به دو پسر دیگه خیره موند.
_فکر کنم دقیقا با خودت بود...
جونگین بیخیال گفت و دوباره برگشت سمت یخچال و سهون هم بیتوجه برگشت تو اتاق.
پسر کوچیکتر با تعجب چند تا پلک زد و به اطراف خیره شد.
_با من بود؟ ب...با من چیکار داره؟
با انگشت اشاره به خودش اشاره کرد و همون طور با حالت گیج سمت دَرِ بازِ سوییت رفت تا به دنبال جواب سوالِ توی مغزش بره.
وسطای سالن چانیول رو دید که بیخیال مشغول رفتن بود و برای اینکه بهش برسه کمی سرعتش رو بالا برد و همین هم باعث شد دوباره درد زخم روی زانوش یادش بیاد.
کنار چان که رسید کمی خم شد تا با دستش جای زخمش رو از روی شلوار لمس کنه که خب بخاطر برخورد پارچه به زخمش دردش بیشتر شد و برق گرفته سریع از کارش دست کشید و با قیافه شوکی کنار پسر بزرگتر به قدم زدن ادامه داد.
_چیکارم داشتی؟
_هیچی...
چانیول خونسرد گفت و پسر کوچیکتر عصبی صداش در اومد.
_پس چرا گفتی بیااااام...میدونی چقدر خستمه؟
_منم خستهام مگه چیه؟!
با داد یهویی چان هردو ساکت متوقف شدن و به هم خیره موندن.
_اوکی! میریم قدم بزنیم پس...
بکهیون که یه لحظه از شدت شوک قدرت تکلمش رو از دست داده بود بالاخره بعد از چند ثانیه به حرف اومد و خیلی عادی برخورد کرد و جلوتر از چان راه افتاد.
انگاری چانیول فقط میخواست قدم بزنن و بکهیون هم که خیلی به این پسر بدهکار بود بدون حرفی تصمیم به همراهیش گرفت.
چانیول هم بعد از بکهیون با تکون دادن سری از روی تاسف برای خودش راه افتاد و سریع خودش رو به پسر کوچیکتر رسوند و با تنه زدن بهش مجبورش کرد مسیرش رو تغییر بده.
بکهیون که از چسبیدن یهویی چانیول به خودش تعجب کرده بود وقتی دید چان داره با تخسی به سمتی که خودش میخواد هدایتش میکنه با خنده همراهیش کرد و نگاهی به صورتش انداخت.
_امروز به طرز خاصی کیوت شدین جناب پارک...
گفت و فریم عینکش که دوباره داشت از نوک دماغش میوفتاد رو به عقب هل داد.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:6 ✨
Start from the beginning
