بکهیون اما هنوز سرجاش وایساده بود و حالا داشت به جونگینی که سمتش چرخیده بود و داشت نگاهش میکرد نگاه میکرد.
_هنوز باید اثبات کنم؟
لب زد و جونگین با خنده سرش رو به معنی "نه" تکون داد.
_الان فقط دیگه حرف نزن...سهون از اسباببازیهای جنسی چندشش میشه...میترسه...
دوباره با به یاد آوردن حالت چهرهی دوست پسرش به خنده افتاد و دستی به پیشانیش کشید.
با ورود دوبارهی سهون، جونگین سر جاش نشست و حالا هردو پسر منتظر بهش خیره مونده بودن.
_در وهلهی اول اون چیز چندش رو از اتاقی که من توشم خارج میکنی تا بعدا راجعبه این موضوع با هم حرف بزنیم...اینجور چیزا اصلا سرگرمی سالمی نیستن...
سکوت برای چند لحظه که سهون یکم حال روحیش رو ترمیم کنه تو اتاق حکم فرما شد تا اینکه بالاخره پسر عصبانی به حرف اومد.
_من قبول کردم که تو گیای...این باید مثل یه راز تا ابد تو سینهات حبس بمونه...که من و جونگین...اهم...
گفت و بکهیون فقط با سر آروم تایید کرد.
_حالا هم ساکت شین میخوام استراحت کنم...خیلی حالم بدـه...
سهون با حال بدی گفت و سمت تختش رفت و آروم روش دراز کشید و پتو رو کامل کشید روی سرش و تو خودش جمع شد.
جونگین هم دوباره شروع کرد به ریز ریز خندیدن و بکهیون فقط شوکه به اتفاقاتی که داشت براش میوفتاد فکر میکرد.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
چندین ساعت متوالی به سهونی که زیر پتو قایم شده بود خیره شد تا اینکه بالاخره با تقهای که به در خورد بیحوصله از جاش بلند شد و سمتش رفت.
جونگین هم کنجکاو به سمت راهرو اومد تا ببینه کی پشت درـه که با ظاهر شدن چانیول تو چارچوب در هردو پسر متعجب ابروهاشون بالا پرید.
_چ...ان!
_سلام...
چانیول گفت و در رو به همراه پسر کوچیکتر هل داد و وارد شد و با کنجکاوی مشغول رصد کردن اجزای اتاق شد.
_سهون کجاست؟
با شنیدن اسم سهون از بین لبهای چانیول دیگه دو پسر تو اتاق بیشتر از این نمیتونستن تعجب کنن.
چه اتفاقی داشت میوفتاد؟
_چیکارم داری؟
هنوز کسی توانایی حرف زدن پیدا نکرده بود که سهون خودش تو چارچوب در اتاق ظاهر شد و گفت.
_کاری نداشتم...فقط میخواستم بدونم کجایی...
چانیول چند قدم فاصلهی بینشون رو طی کرد و درست روبروی سهون وایساد و هردو با جدیت به هم خیره شدن.
ESTÁS LEYENDO
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:6 ✨
Comenzar desde el principio
