_نمیخواد ماشین دارم...
گفت و سهون هم عصبانی تا در خروجی دنبالشون کرد و به محض خروج اون دو الکی تو هوا مشتی زد و حرصی غرشی کرد.
_کسکشو ببین...دلم میخواد لهش کنم...
_باید خودمون میبردیمش...
_باید اینجوری میشد ولی قرار امروز رو بزور جور کردیم...نکنه یادت رفته؟
سهون عصبی گفت و دستی به موهاش کشید.
_موجود احمق...باید یه دورهی آموزشی براش بذارم که بدونه تو دانشگاه چه خبره...
با افسوس گفت و نفس عمیقی کشید.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بعد از خروج از خوابگاه توی پارکینگ مشغول گشتن دنبال ماشینی شد که خیلی وقت بود ازش استفاده نکرده بود و بکهیون هم چندین قدم ازش دورتر با درد و هن و هون دنبالش میکرد.
_یااا درد دارم...بیا برگردیم خوابگاه...
نالید و چانیول فقط عصبی نگاهش کرد.
_میخوای بمیری فقط به خودم بگو...
چانیول بالاخره ماشینش رو پیدا کرد و دوباره سمت پسر کوچیکتر پا تند کرد و از مچ دستش گرفت و دنبال خودش کشیدش.
_چی خوردی؟
_از اون دکههه ساندویچ خریدم...گوه خوردم...
_مگه کافه نبودی؟ اونجا زهرمار میفروشن که نمیخوری؟ خاک بر سر!
بهش توپید و در ماشین رو باز کرد و بکهیون فوری نشست توش.
خودش هم ماشین رو دور زد و سوار شد و بدون حرفی راه افتاد.
گهگاهی نگاه زیر چشمیای به بکهیونی که از درد به خودش میپیچید مینداخت و با ناچی دوباره روش رو برمیگردوند.
به بیمارستان که رسیدن دوباره بدون حرفی جلو افتاد و این بار آروم تر حرکت کرد و بدون اینکه پسر کوچیکتر رو دنبال خودش بکشه با فاصلهی کمی از هم راه افتادن سمت اورژانس و پسر کوچیکتر این حقارت و شرمساری رو باز تحمل کرد و در سکوت فقط از درد لبهاش رو به هم فشرد.
_سلام...چه اتفاقی افتاده؟
خانم پزشکی که به محض ورود راهنماییشون کرده بود گفت و به تخت اشاره کرد.
با کمک چانیول و پرستاری روی تخت درازکش شد و چانیول عقب ایستاد و منتظر به بک و دکتر نگاه کرد.
_خب مشکل چیه؟! کجات درد میکنه؟!
بکهیون بعد از نگاه معذبی به چانیول محکمتر شکمش رو فشرد و به حرف اومد.
_فک...فک کنم مسموم شدم...
_چطور اینو میگی؟! حالت تهوع داری؟! سردرد و شکم درد هم داری؟! چه غذایی خوردی؟!
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part: 5 ✨
Start from the beginning
