_نه تو اصلا رو مخ نیستی...درواقع این منم که خیلی نچسبم...
_اینو راست میگی ولی...تو از منم نچسب تری...
بکهیون همون طور مظلوم و آروم گفت و نگاه پسر بزرگتر افتاد روش که با لبهای جلو داده به پاهاش که تکون تکونشون میداد خیره بود و باعث شد تکخندی بزنه.
خسته دستی به چشمها و موهاش کشید و نفس عمیقی کشید.
_حالا بگو داشتی چی میگفتی...
خیره به پسر کنارش که همچنان با مظلومیت و مستعد مشغول تکون دادن پاهاش بود گفت.
_هیچی...یه پیرزن مسنِ منحرفِ جنایتکار به پستم خورده بود...
_پیرزن مسن دیگه چیه!
چان با خنده گفت و دستش رو لای موهای پسرک کرد و تند تند بهمشون ریخت.
_حالا این پیرزن مسن جنایتکار چیکارت کرد؟ چجوری به این نتیجه رسیدی که جنایتکاره اصلا بنده خدا...
چان همچنان با خنده حرف میزد و نمیتونست تکون خوردن بدنش از شدت خنده رو مهار کنه.
_بنظرم که بود...درواقع میخورد بهش که باشه...آخه یهو اومد ور در من نشست و از زندگیش گفت و هی اصرار که بیا بریم خونه من...
_احیانا نگفت تو خونهاش یه خرگوش داره که حرف میزنه؟!
با شوخی چانیول و همچنان ریسه رفتنش پسر کوچیکتر پوکر خیرهاش موند و حرفی نزد تا اینکه خود چان خودش رو جمع و جور کرد و سعی کرد با فشردن لبهاش به هم خندهاش رو کنترل کنه.
_تو پروندههایی که میخونمو دیدم متوجه این شدم که نباید به غریبهها اعتماد کرد...دیگه جزو با تجربهها به حساب میام...
بکهیون با اعتماد به نفس گفت و از سکو پایین پرید و با جدیت همون طور که بخاطر نور مستقیم آفتاب اخم کرده بود مشغول پاک کردن پشت شلوارش شد.
_جدی؟
چانیول با بالا انداختن ابرو مثلا خیلی تحت تاثیر گفت و بدون حرکتی منتظر جواب پسر کوچیکتر شد.
_آره...هر کسی و در هر لحظهای ممکنه طعمهی جنایتکارا بشه...
_ااااا؟! جدا؟! پس نمیدونم دلیل اینهمه اعتمادت به من چیه ناموسا؟! منم کِیس خوبیم واسه اینکه جنایتکار باشما؟! نظرت چیه از دوستی با من صرف نظر کنی و دیگه دوروبرم نپلکی؟
چانیول با خباثت گفت و به قیافه بکهیونی که متعجب غرق فکر بود و حالا داشت بهش خیره خیره نگاه میکرد، خیره موند.
_این ایده احمقانهست...مردوده...من بهت اعتمادی ندارم...تو هم هنوز یه کیس در حال بررسی هستی...زیاد دل خوش نکن...بهتره یه فکری هم به حال آبروی بر باد رفتم تو کلاس بکنی...
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:4 ✨
Start from the beginning
