نمیدونستن چندین بار پوزیشنشون تغییر پیدا کرده یا چقدر سر جدال برای بوسیدن لب‌ها و بدن هم تلاش کردن اما درحالی به خودشون اومدن که جونگین داشت روی دیک نزدیک به کامش بالا و پایین میشد و با عرق و اشکی که از خط فک سکسیش پایین می‌چکید برای ارضا کردن دوست پسرش تلاش میکرد و با چند ضربه‌ی اخر بالاخره سهون هم به ارگاسم رسید و حالا بی جون روی دوست پسر سفیدش سقوط کرده بود و هردو نفس نفس میزدن.

نگاه سهون به آینه بغلشون افتاد که برای میلیونیمین بار داشت یه تصویر فوق سکسی از ادغام بدن‌هاشون بهش نشون میداد افتاد و کمر خوش تراش دوست پسرش رو لمس کرد.

نگاه جونگین هم وقتی سرش روی سینه‌ی سهون بود از توی آینه بهش افتاد و بین نفس زدن‌هاش بهش لبخندی زد.

+خودت باید بشوریم...

_شت بیخیال...فردا مثل سگ روز شلوغی دارم پدرسوخته...باید کمر واسم بمونه...دو تایی بریم حموم امکان نداره باهات کاری نکنم سکسی بوی...

+پس گوه خوردی توم اومدی...روتین اینه که من میگم...وقتی میریزیم تو هم باید تو تمیز کردن هم کمک کنیم...

جونگین گفت و با اکراه عضو خوابیده‌ی دوست پسرش رو از بدنش خارج کرد و با دردی که تو کمرش پیچید صورت تو هم رفت و از تخت بلند شد و سمت حمام رفت.

_تو فردا اصلا کلاس نداری نه؟ کثافت...

سهون با حرص گفت ‌و اونم بلند شد و بعد از پاک کردن بالای لبش از عرق، نگاه دوباره‌ای به هیکل جذابش تو آینه کرد و از جاش بلند شد و شروع کرد به گرفتن پوزیشن‌های عجیب غریب جلوش و نشون دادن بروبازوش به آینه‌ی بدبخت.

_معلومه که دوست داره هر شب بهم بده...کی دلش نمیخواد زیر این سکسی بوی باشه؟!

+انقد گوه نخور بیا...

با داد جونگین از داخل حمام دستی به پس گردنش کشید و با لبخند همزمان خجل و دیوثی نگاه آخری به خودش و دیک جذاب عزیزش انداخت و سمت حمام راه افتاد.

 
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

با ذوق همراه با پتو و بالشتش پشت در منتظر ایستاده بود و عمرا چیزی جز پارک چانیول نمی‌تونست نیشش رو ببنده و همین هم شد.

با باز شدن در و دیدن قامت پسر بزرگ‌تر خنده‌اش فوری جمع شد و با لب‌هایی که داخل دهن کشیدشون و سعی در متوقف کردن نیشش داشت وارد اتاق شد و نگاهش رو یه بار دیگه تو اتاق چرخوند.

چانیول بدون توجه بهش، راهش رو کشید و رفت سمت آشپزخونه کوچیکش و مشغول ادامه‌ی کار خودش شد.

بکهیون هم که حالا با ورود موفقش به اتاق احساس امنیت خاطر میکرد همون طور که هنوز هم پتو و بالشتش تو بغلش بود با احتیاط و حواس جمعی نسبت به پسر بزرگ‌تر به سمت اتاق خواب رفت و با ذوق دوباره از نظر گذروندش.

✨Crisis of twenty years ✨Where stories live. Discover now