+باشه بابا...چرا ترش میکنی...صندلی نبود پاهام خسته شد...
_رو مخی بیون...برو اونور...میخوام استراحت کنم...اصلا چرا اومدی؟!
+اومدم بهت سر بزنم...
با حالی تو ذوق خورده و دپرس زمزمه کرد و چان پشیمون از دادش نفس کلافهای کشید.
_برو رو اون کوفتی بشین...
به تک کاناپهی رو به روش که تو تاریکی به شکل غریبانهای قرار گرفته بود اشاره کرد و بکهیون بعد از با حرص بالا دادن گوشهی لب بالاش سمتش رفت و با تخسی روش نشست و ملحفهی تو دستش رو کناری گذاشت.
چند دقیقهای در سکوت گذشت تا اینکه بالاخره با بلند شدن چانیول از جاش نگاه کنجکاو بکهیون دنبالش کشیده شد.
بعد از شستن ماگش بدون حرفی سمت اتاقش رفت و بکهیون هم با فضولی دنبالش کرد اما وارد اتاق نشد و تو همون ورودی گونهاش رو تکیه داد به چارچوب در و خیرهاش شد.
+جایی بری؟!
_به تو چه...
پسر بزرگتر بازم بهش توپید و دیگه حرفی نزد و فقط با مظلومیت خیرهاش موند.
_هم اتاقیات اذیتت میکنن؟!
چانیول وقتی که میخواست شلوارش رو بپوشه گفت تا چشمهای کنجکاو بکهیون رو که داشتن بدنش رو سوراخ میکردن به سمت بالا جلب کنه و حواسش رو پرت چون مسلما نمیتونست این موجود کَنه رو از خودش بِکَنه.
بکهیون که دقیقا طبق خواست چان درگیر سوالش شده بود تو جاش سیخ وایساد و محکمتر چارچوب رو بغل کرد.
+هم...
_حقته...
با حرف چان که برای یک لحظه حس کرده بود داره بهش اهمیت میده دوباره پَکَر شد و گونهاش رو سرجای قبلش برگردوند و با لبهای آویزونتر خیرهاش شد.
+چرااا...مگه منه بدبخت چیکار کردم؟!
_چون رو مخی...همین واسه آزار دادنت بقیه رو تحریک میکنه...
پسر کوچیکتر براش چشم غره رفت و چان که حالا داشت مستقیم بهش نگاه میکرد و دکمههای شلوارش رو میبست با نیشخند به چشم غرهاش چشم دوخت.
_میخوام برم سر کار...در صورتی میذارم اینجا بمونی به شرط اینکه تا برگردم از جایی که برات مشخص میکنم بلند نشی و به هیچیم دست نزنی...چون منه لعنتی جای تک تک چیزا حتی آت آشغالا رو از حفظم و اگه جاشون تغییر کنه طوری پدرتو در میارم که تا عمر داری حتی با فکر به دانشگاه و دوران دانشجوییت جیشتو بزنی...هم؟!
+سر کار بری؟! کجاست؟!
بیتوجه به بقیه حرفهای چان فقط به تیکه اول حرفش واکنش داد و این چان رو تا حد زیادی عصبی کرد چون این کوچولو زیادی حواس پرت بود و بدجور بوی دردسر میداد و اون اصلا اینو نمیخواست.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:2 ✨
Start from the beginning
