ته: بانی ؟ نمی خوای منو نگاه کنی ؟ هوم ؟ من کل دیشب و مراقبت بودم نمی خوای بهم یه بوس جایزه بدی ؟ هوم؟؟

تاثیری نداشت ، اخماش توی هم رفت و با گرفتن سر جونگکوک با دوتا دستش صورتش رو به سمت خودش برگردوند

چشمای خیس همسرش قلبش رو می فشرد ، چشمای خودش هم رنگ غم گرفت

ته: عزیزم الان چرا داری گریه می کنی ؟

جونگکوک گریه اش رو از سر گرفت

کوک: تهیونگ.... هق هق ..‌ بخدا اونا من نیستم.....هق هق.... به جون خودت قسم ...هق هق .....که جونم برات در میره اون عکسا من نیستمممم

میون گریه بلندش سعی می کرد حرف بزنه و از خودش دفاع کنه

تهیونگ الهه گریونش رو توی بغلش کشید . اونو روی پاهای خودش نشوند

صورت سردش رو بوسه بارون کرد ، پیشونیش ، گونه هاش ، لپاش ، بینی دکمه ایش ، چشماش و در آخر لبای سرخش

عمیق و آروم لباش رو بوسید ، با حس آروم شدن همسرش آروم لباشون رو از هم جدا کرد

ته: من بهت اعتماد دارم جونگکوکم ، من می‌دونم الهه من از همه پاک تره به خدا قسم که می دونم تو پاکی
وقتی اون عکسا به دستم رسید قسم می خورم حتی به ذهنمم خطور نکرد که اونا تو باشی فکر کردم یه شوخی مسخره است و یه نفر داره باهام شوخی می کنه

کوک:را....راست ....می گی

ته: آره عزیز دلم

جونگکوک تو چشمای قهوه ای تهیونگ نگاه می کرد و دنبال اثری از دروغ بود اما چیزی پیدا نکرد

دماغ قرمز از گریه اش رو بالا کشید و تهیونگ رو وسوسه کرد تا گازی از اون بگیره

گاز آرومی از بینی قرمزش گرفت و مقصد بعدی دندوناش لپای تپل و سفید همسرش بود

بر خلاف بینیش گاز های محکمی از لپاش گرفت و صدای جونگکوک رو رد آورد

کوک: نکنننن

ته: ماله خودمه به تو چه

با خنده گاز دیگه ای گرفت و جاش رو بوسید ، به چهره اخمالوی همسرش نگاه کرد و گره بین ابرو هاش رو بوسید

ته: اخم نکن توله می خورمتا

با این حرفش جونگکوک خنده ای کرد و تهیونگ مست صدای خنده هایش لبخند آرومی روی لباش جا خوش کرد

ته: میخندی ؟

و شروع به قلقلک دادن بدن حساس جونگکوک کرد و این صدای خنده جونگکوک بود که توی فضای حمام اکو میشد

ته: پاشو حموم کنیم هم من خیس شدم هم تو

کوک: با...شه

جونگکوک همون طور که از خنده نفس نفس میزد تایید کرد و بلند شدن

لباساشون رو در آوردن و شروع به حموم کردن .....

از حمام بیرون اومدن و بعد پوشیدن لباساشون رفتن پایین

ته: خب چی می خورید براتون آماده کنم جناب پرنس

کوک: اون شما آشپزی هم بلدی ؟

ته: بببلههه

کوک: اوومممم بیا با هم درست کنیم ته ته

ته: ته ته ؟

با ابرو های بالا رفته گفت و جونگکوک اوهومی گفت

ته: دوسش دارم ، خب چی درست کنیم ؟

کوک: اوومممم پیتزا

ته: باش

مواد رو روی اپن چیدن و مشغول شدن و بماند که جونگکوک چقدر این وسط شیطونی کرد و داد تهیونگد بدبخت رو در اورد......

کوک: واییییی خیلی خوب شده

تهیونگ به چهره ذوق زده اش نگاه کرد و خنده کوتاهی کرد

کوک: بیا عکس بگیریم

ته: بیا بگیریم کیوتم

جونگکوک گوشی رو دست تهیونگ داد و خودش پیتزا رو توی دستش گرفت

جونگکوک یه لبخند خرگوشی زد و تهیونگ هم یه لبخند مستطیلی زد و یه عکس کیوت از دوتاشون گرفت .....

خب خب سیلام خوشگلای من 😊

خوبین خوشین سلامتین ♥️

چه خبرا ♥️

خب سخنی نیست ووت و کامنت و معرفی به دیگران یادتون نره ♥️

فعلا بای لاولیا 😘♥️👋

SLAVE OR HUSBAND [Vkook]Where stories live. Discover now