23

2.9K 247 3
                                    

زمان تا شب خیل زود گذشت ، تهیونگ همسرش رو تا تخت همراهی کرد

کوک: جایی میری ؟

ته: هووممم فردا صبح بر می گردم یکم کارم طول می‌کشه

کوک: باشه و.....

با مکث جونگکوک نگاهش رو از آینه به همسرش داد و منتظر ادامه حرفش موند

کوک: و مراقب خودت باش

با آروم ترین صدایی که از خودش سراغ داشت گفت و سرش رو پایین انداخت

تهیونگ از کیوتی همسرش دلش ضعف رفت ، به سمتش قدم برداشت

جسم کوچولوش رو بغل کرد ، یه بوسه محکم روی لبای قرمز و غنچه ای همسرش گذاشت

ته: اینقدر خوردنی نباش توله

گاز آرومی از لپ گل افتاده جونگکوک گرفت و جونگکوک رو به سمت تخت برد

آروم روی تخت درازش کرد ، پتوی نرم تخت رو روی بدن ظریفش انداخت

بوسه عمیق و طولانی روی پیشونیش و لباش گذاشت ، پتو رو بالاتر کشید

ته: توهم مراقب خودت باش نفسم

و با یه بوسه دیگه از جونگکوک خداحافظی کرد ......

( انبار اسکله _ ساعت 2 نصفه شب )

از بنز مشکی پیاده شد ، دستکش های چرم و مشکیش رو دستش کرد

هوسوک: خوش اومدین ارباب

ته: داخله؟

هوسوک: بله ارباب

در انبار رو براش باز کردن ، تهیونگ با قدم های سنگینش وارد انبار شد

دستاش رو توی جیب پالتوی بلند و مشکیش کرد ، به مرد بی‌حالی که روی صندلی بسته شده بود نگاه کرد

چنگ با دیدن تهیونگ انگار جون دوباره ای گرفته باشه دوباره شروع به التماس کرد

چنگ: قربان من اشتباه کردم ، غلط کردم ، گوه زیادی خوردم ارباب تروخدا تروخدا بزارید برم

قدم های آروم و صورت بی حس وی مرد رو بیشتر می ترسوند ، وی با اون تیپ سرتا پا مشکی و پالتوی بلندش فقط یه جفت بال مشکی بزرگ از فرشته مرگ کم داشت

مثل ببری که آروم آروم به سمت شکارش می‌ره آروم آروم به سمت مرد رفت

شکارش رو دوره کرد ، چند دور ، دور مرد با قدم های آرومی چرخید و سرتا پاش رو بر انداز کرد

ته: لختش کنید

و بادیگارد ها برای انجام دستور اربابشون جلو اومدن.....

🔴 هشدارررررررررر ⚠️⚠️

مرد رو کاملا لخت کردن و دوباره به صندلی بستنش ، وی از پشت دست های بسته مرد رو با دستکش لمس کرد

SLAVE OR HUSBAND [Vkook]Where stories live. Discover now