SLAVE OR HUSBAND [Vkook]

4

با احساس تشنگی چشمای خسته اش رو باز کرد ، دلش می‌خواست تا آخر دنیا بخوابه

توی دوماهی که توی زیرزمین اون گی بار بود حتی یک لحظه هم خواب راحت نداشت ، همش می ترسید کسی به زیرزمین بیاد

با کرختی سعی کرد بشینه و موفق هم بود ، بدون توجه به لباس های جدید و اتاق جدید یه لیوان آب برای خودش ریخت

لیوان رو یک نفس سر کشید ، لیوان خالی رو دوباره پر کرد و باز هم یک نفس آب خنکش رو سر کشید

وقتی کمی سر حال اومد نگاهی به اطراف انداخت ، یه اتاق بزرگ با تم قرمز و سفید

نگاهی به لباساش انداخت ، به جای اون پیراهن مضخرف‌ یه تی شرت و شلوار بنفش تنش بود

مسخ شده به تخت دونفره ای که روش بود نگاه کرد ، انتظار همچین چیزی رو نداشت

الان نباید توی یه زیرزمین نمور و تاریک باشه ؟ الان نباید همون لباس های دیروزی تنش باشه؟

اون برده فروش بهش گفته بود توی عمارت ارباب وی قراره چه وضعیتی داشته باشه اما این اتاق و این لباسا چیز دیگه ای می گفت

با باز شدن در اتاق نگاهش رو به در داد ، با وارد شدن هوسوک پتو رو تور دستش فشرد

هوسوک با دیدن اینکه معشوقه اربابش بیداره اوهی گفت و تعظیم نود درجه ای کرد

هوسوک: معذرت می خوام قربان نمی دونستم بیدار شدید

قربان؟ معذرت می خوام ؟ چرا با یه برده این طوری رفتار می کنن مگه اون قرار نبود فقط یه وسیله برای ارضای ارباب این عمارت باشه ؟ پس این همه احترام و امکانات چیه؟

هوسوک به پارچی که از آب داخلش کم شده بود نگاه کرد و نگاهش رنگ نگرانی گرفت

هوسوک: قربان نباید با معده خالی از می خوردید

کوک: ای...اینجا چه خبره

با شنیدن صدای لطیف معشوقه اربابش آبروی بالا انداخت ، اون صدا بیش از حد لطیف و دلنشین بود

هوسوک: می دونم کمی گیج شدین الان براتون توضیح میدم

قدمی جلو رفت و دوباره ادامه داد

هوسوک: شما معشوقه ارباب هستید ، همه افراد عمارت وظیفه دارن مثل ارباب به شما احترام بزارن و بادیگارد ها وظیفه محافظت از شما رو دارن

کوک: ی....یعنی...چی؟

هوسوک: قربان برده بودن با معشوقه بودن در اینجا خیلی تفاوت داره البته شما اولین معشوقه ارباب هستین و قبل از شما کسی با این عنوان اینجا زندگی نکرده
شما حق هر کاری رو که بخواین انجام بدین دارین غیر از اینکه بدون اجازه ارباب بیرون برید یا با کسی از بیرون و افراد غریبه ارتباط بگیرین