6

3.4K 305 12
                                    

نگاهش رو به گوشه لب پاره شده الهه اش داد ، چشماش رو با حرص بست

هر چقدرم که خون ریختن براش آب خوردن بود دلش نمی خواست حتی یه قطره خون هم از الهه اش بره

دستش رو روی زخم لب پسرش گذاشت و و آروم نوازشش کرد ، چشماش رو کلافه بست

خم شد و زخم لبش رو بوسید ، ازش فاصله گرفت و در حالی که نگاهش به زخم بود گفت

ته: عصبانیم نکن ، دلم نمی خواد نازک تر از گل بهت بگم

کوک: بزار برم

با چشمایی که دوباره عصبانیت توش موج می زد به تیله های مشکی پسرش نگاه کرد

کوک: بزار برم

ته: اون وقت چرا ؟

کوک: اینم سوال داره؟ ازت متنفرم

پهلوی معشوقه اش رو چنگ زد و باعث شد الهه اش از درد ناله ای بکنه

دستش رو توی موهای پسر فرو کرد و موهاش رو کشید تا سرش به سمت عقب خم بشه

سرش رو پایین برد و همون طور که نفس های داغش رو روی گردن پسر خالی می کرد با صدای بم و عصبیش گفت

ته: اینو یادت باشه تو تا آخر عمرت الهه این عمارتی

پوزخندی زد ، لباش رو روی سیبک گلوی پسر گذاشت و مک محکمی بهش زد

ته: اینکه اینجا بهت خوش بگذره یا نه هم به رفتار خودت بستگی داره

پسر در حالی که از کشیده شدن موهاش چهره اش در هم رفته بود بازم کم نیاورد و رو در جواب وی گفت

کوک: مطمئن باش از اینجا می رم ، اون وقت تو می مونی و عمارت بی الهه ات

ته: خواهیم دید الهه من

فشار دستش رو کم کرد و حالا دستش رو به صورت نوازش وار توی موهای پسرش فرو کرده بود

پوست الهه اش فوق العاده شیرین و نرم بود ، عقب نکشید و بوسه های خشنی روی گردن الهه اش می زاشت

اونقدر پوست معشوقه اش رو محکم می بوسید که پوست پسر بعد از هر بوسه قرمز میشد

کوک: ولم....کن...اخخخ...بسهههه

و همزمان شروع به زدن مشت های کوچیکش به سینه سفت وی کرد

وی پوزخندی زد و شدت بوسه هاش رو محکم تر کرد تا جایی که بوسه هاش به مک زدن تبدیل شد

پسر سعی کرد با زدن زانوش به دیک وی اون رو از خودش جدا کنه اما قبل از اینکه این کار رو بکنه وی پاش رو با پاش قفل کرد

پسر از ناتوانی خودش به گریه افتاد ، بوسه های وی باعث شده بود گردنش درد بگیره و از اون طرف گریه اش توانش رو برای مقاومت کم می کرد

حالش از بوسه های وی بهم می خورد و دلش می خواست فقط این وضعیت تموم بشه

کوک: حالم.....ازت....بهم....می خوره

SLAVE OR HUSBAND [Vkook]Where stories live. Discover now