SLAVE OR HUSBAND [Vkook]

31

به میز تکیه داد و سرش رو بین دستاش گرفت ، عکسهایی که روی زمین پخش شده بودن تنش رو می لرزوندن

اشکاش به حالت هیستیریکی روی عکس ها می ریختن ، دوباره چشماش خیسش رو به عکسا داد

عکس ها به طور تمیزی فتوشاپ شده بودن ، توی هر عکس بدن لختی که بی شباهت به بدن خودش نبود توی بغل یه مرد دیگه بود

توی یه عکس دیگه طرف باتم روی دیک مرد سواری می کرد ، تو یکی دیگه برای مرد ساک می زد تو یکی دیگه .....

بدنش می‌لرزید دیگه نتونست طاقت بیاره ، دستش رو جلوی دهنش گرفت و با صدا شروع به گریه کردن کرد

می لرزید و اشک می ریخت ، یعنی تمام این دوسالی که نبوده برای تهیونگ عکس می فرستادن ؟

وقتی تهیونگ اینارو دیده چه فکری درباره اش کرده ؟ وقتی دیده چه حالی شده ؟ یعنی فکر می کنه جونگکوک بهش خیانت کرده ؟

کوک: تهیونگم ..... هق هق ....تهیونگم

و هق هق هاش ، لرزش بدنش ، شک‌ عصبی که بهش وارد شده بود دیگه مجال بیشتری بهش نداد و از هوش رفت ......

ته: برگرد عمارت

هوسوک: چرا ارباب ؟

ته: نمی‌دونم فقط بگو برگردن عمارت

یونگی: چشم

قلبش تیر می کشید و به زور چهره اش رو حفظ کرده بود ، تا حالا قلبش این طوری نشده بود

تنها یک خیابون از عمارت فاصله گرفته بودن بخاطر همین دوباره زود رسیدن

بدون اینکه منتظر بمونه در رو براش باز کنن سریع پیاده شد و به سمت داخل عمارت رفت

از خدمتکار ها سراغ جونگکوک رو گرفت که گفتن رفته تو اتاق کارش

به سمت اتاق کارش رفت اما وقتی دستگیره رو بالا و پایین کرد در باز نشد ، با تعجب ابرویی بالا انداخت و چند بار کارش رو تکرار کرد

ته: جونگکوک .... در بار کن ....جونگکوکککک

همزمان به در می کوبید و صداش می کرد ، حالت دیگه نگران شده بود

هوسوک و یونگی تازه رسیده بودن بالا ، تهیونگ نگران شده بود پس چند قدم عقب رفت و با یه لگد محکم در رو شکست اونقدر نگران بود که فکرش به کلید یدک نرسید

رفت داخل و با دیدن صحنه داخل اتاق روح از تنش پر کشید و نفس کشیدن یادش رفت

در گاو صندوقش باز شده بود و عکسهایی که دوسال مخفی کرده بود کنار جسم بیهوش همسرش پخش و پلا بود

به سرعت به سمت جسم جونگکوک رفت ، نبضش رو گرفت و حس نبضش نفس راحتی کشید

بدون توجه به عکسا جسمش رو بغل کرد و به سمت بیرون رفت ، در ماشین رو براش باز کردن و اون بلافاصله با جسم همسرش توی بغلش داخل ماشین نشست