3

3.5K 352 19
                                    

با رسیدن به قصر وی هوسوک نگاهش رو از اربابش گرفت و در بزرگ عمارت داد

سرایدار در عمارت رو برای ارباب باز کرد ، ماشین های بنز یکی پس از دیگری بعد از ماشین ارباب وارد حیاط بزرگ عمارت شدن

ماشین دم پله هایی که به سالن اصلی عمارت می رفت نگه داشت ، دو بادیگارد به سمت ماشین رفتن در ها رو برای ارباب و هوسوک باز کردن

تهیونگ وارد عمارت قصر مانندش شد ، سر خدمتکار تند به سمت ارباب اومد و تعظیم نود درجه ای کرد

وقتی صاف ایستاد با دیدن پسر توی بغل اربابش چند لحظه ماتش برد ، اون پسر فوق العاده زیبا و پرستیدنی بود

ته: به چی زل زدی

با صدای عصبی و کمی بلند ارباب عمارت به خودش اومد و چندبار پشت سر هم تعظیم کرد

& عفو بفرمایید ...... معذرت می خوام ارباب.....لطفاً منو ببخشید

ته: خیلی خب دیگه کافیه اتاق امادست ؟

& بله ارباب با تمامی امکانات

ته: لباس چی؟

& بله ارباب همه چی امادست

ته: مرخصی

تعظیم دیگه کرد و از اونجا رفت ، بدن سبک برده رو کمی توی دستش جا به جا کرد و به سمت راه پله مارپیچ عمارتش رفت

هوسوک: ارباب سختتون نیست ؟

ته: نه

از پله ها بالا رفتن ، وی تمام سعیش رو می کرد تا آروم آروم از پله ها بالا بره تا الهه اش بیدار نشه

وقتی پله ها تموم شد به سمت اتاقی که درست بغل اتاق خواب خودش بود رفت

هوسوک جلوتر رفت و در رو برای اربابش باز کرد ، وی وارد اتاق شد ، هوسوک به سمت تخت دو نفره توی‌ اتاق رفت و پتو رو کنار زد

وی آروم جسم کوچیک معشوقه اش رو روی تخت دونفره گذاشت ، کت هوسوک رو از روی رونای الهه برداشت و به هوسوک داد

هوسوک کتش رو گرفت و با تعظیمی رفت بیرون ، نگاهش رو به صورت غرق در خواب معشوقه روی تخت داد

ته: قطعا اگه تورو ببینن به زیبایی آفرودیت شک میکنن

کتش رو در آورد ، به سمت کمد داخل اتاق رفت ، کمد رو باز کرد و به تی شرت و شلوار یاسی براش در اورد

به سمت معشوقه اش رفت ، دکمه های پیراهن سفیدش رو باز کرد و لبه ها پیراهن رو از هم فاصله داد

با دیدن شکم تخت و بدن سفیدش هوش از سرش رفت و چشمای وحشیش این دفعه خمار شد

سرش رو خم کرد و بوسه ای به اون قفسه سینه سفید زد و لباش رو چند ثانیه همونجا نگه داشت

SLAVE OR HUSBAND [Vkook]Where stories live. Discover now