SLAVE OR HUSBAND [Vkook]

10

( الریاض پایتخت عربستان _ ساعت 5 صبح)

خسته از پرواز با جت شخصی تهیونگ خودشون رو روی تخت پرت کردن و ناله ای از خستگی زیاد کردن

کای: ای تو‌ روحت نمی تونستیم صبح بیایم ؟

ته: غر نزن بلند شو دوش بگیرم بعد من برم بعدشم بگیریم بکپیم

کای: با این اخلاق قشنگت صد در صد دل اون الهه رو بدست میاری

چشم غره وحشتناک وی ساکتش کرد و باعث شد بلند بشه و به سمت حمام بره

با رفتن کای ساعد دستش رو روی پیشونیش گذاشت ، گوشیش رو از جیبش بیرون آورد و مستقیم گالری گوشیش رو باز کرد

به عکسی که مخفیانه از الهه اش گرفته بود نگاه کرد ، الهه اش واقعا شیرین و زیبا بود

ته: چرا اینقدر زیبایی ؟ هوم؟ به ثانیه نکشید که با دیدن چشمای سیاهت دلم رفت

گوشیش رو جلو اورد و بوسه ای به صفه گوشیش زد ، چند بار کارش رو تکرار کرد و به دیوونه باز خودش خندید

از وقتی اون الهه توی زندگیش اومده بود این بار سوم بود که می خندید ، کاری که تو لغت نامه وی وجود نداشت

همچنان نگاهش روی عکس بود و همین ضربان قلبش رو بالاتر می برد

بوسه دیگه ای به عکس زد و گوشیش رو خاموش کرد ، دستش رو روی قلبش گذاشت

ته: بهت قول میدم همون طور که اون تورو به دست آورد منم قلب اونو به دست بیارم ، قول میدم

آخر جمله اش رو زمزمه کرد و چشماش رو بست تا کمی بخوابه و انرژی برای معامله کردن داشته باشه......

( ساعت ۸ شب به وقت عربستان _ الریاض )

همراه کای از لیموزین مشکی و آخرین مدلش پیاده شد ، بادیگارد ها با کالیبر( اسلحه تهاجمی) هاشون دور تا دور وی و کای رو گرفتن

با رسیدن به ورودی بزرگترین و گرون ترین دیسکوی الریاض دربان بدون مکثی در رو باز کرد و کنار رفت

با وارد شدن وی به دیسکوی نسبتا خلوت همه سرها به سمت اونا چرخید اما نگاه ها ثانیه ای دووم نیاورد چرا که هی کسی می دونست کسی که با افراد مسلح به کالیبر وارد میشه آدم دردسر سازیه

مرد قد بلند و سبزه ای در حالی که گوشه دشداشه مشکیش رو گرفته بود تا زیر پاش نره به سمتشون اومد

به عربی سلام کرد اما از وی و کای جوابی دریافت نکرد ، با اشاره مرد دنبالش رفتن

بادیگارد های وی همچنان اطراف رو زیر نظر داشتن و فقط منتظر جنبنده اش بودن تا کارش رو بسازن

از پله ها بالا رفتن و به طبقه بالا رسیدن ، طبقه ای که فقط امپراطوری مثل وی پول نشستن روی صندلی هاش و نوشیدن الکل های گرون قیمتش رو داشت