32

2.5K 211 4
                                    

صبح ساعت 8 بود که دکتر گفت می تونن جونگکوک رو مرخص کنن ، جونگکوک هنوز بخاطر آرامبخش ها و سرم هایی که بهش زده بودن خواب بود

لباسای جونگکوک رو به آرومی عوض کرد ، براید استایل بغلش کرد و با قدم های آروم از اتاق بیمارستان خارج شد

از دکتر تشکر کوتاهی کرد و به عنوان پاداش سه برابر پولش رو براش ریخت

با قدم های آروم مسیر بیمارستان تا لیموزین رو طی کرد و در آخر به آرومی داخل لیموزین نشست

جونگکوک رو کمی بالاتر کشید و بوسه آرومی به پیشونی سفید و رنگ پریده اش زد

لبای سرخش خشک شده بودن و این تصویر ناراحت کننده ای برای قلب عاشق تهیونگ بود

راننده به گفته هوسوک با احتیاط رانندگی می کرد تا مبدا همسر اربابش اذیت بشه

بعد از حدود یک ساعت به عمارت رسیدن ، تهیونگ به آرومی از ماشین پیاده شد و به سمت سالن عمارت حرکت کرد

به آرومی از پله ها بالا رفت و وارد اتاقشون شد ، جونگکوک رو به آرومی روی تخت گذاشت

شلوارش رو در اورد و تی شرت بلند جونگکوک رو روی رون های انداخت ، خودش هم خیلی خسته بود و کل دیشب نخوابیده بود

کت و شلوارش رو در آورد تنها با یه شلوار راحتی روی تخت خزید ، جسم کوچیک همسرش رو توی آغوشش گرفت و عطر موهاش رو نفس کشید

با فرو کردن سرش توی موهای نرم همسرش خودش رو به خواب دعوت کرد .......

( سه ساعت بعد )

حدود ده دقیقه بود که بلند شده بود و بغض داشت خفش می کرد ، دلش می خواست با صدای بلند گریه بکنه

از تهیونگ خجالت می کشید ، ناراحت بود به این فکر می کرد که تهیونگ وقتی اون عکسارو دیده تا چه حد خورد شده ، تا چه حد ناراحت شده

چرا زندگی نمی خواست روی خوش بهش نشون بده ، حالا که عاشق همسرش شده بود چرا باید این اتفاق پیش می اومد

به آرومی از بغل تهیونگ در اومد و به سمت حمام رفت ، در حمام رو بست و دوش رو باز کرد

رفت زیر دوش و شروع به گریه کردن کرد و دستاش رو روی دهنش گذاشت تا صداش بیرون نره اما خب چندان هم موفق نبود

با حس نبود جونگکوک به سیخ روی تخت نشست ، با شنیدن صدای آب نفس آسوده ای کشید

دستی به صورتش کشید ، می تونست صدای گریه جونگکوک رو هم بشنوه

پتو رو از روی خودش کنار زد و بلند شد ، در حمام رو باز کرد و جونگکوک رو در حالی دید که زیر دوش نشسته و عین ابر بهار گریه می کنه

در حمام رو بست و به سمتش رفت ، دوش رو بست رو به روش روی زمین خیس نشست

جونگکوک حتی بهش نگاه هم نکرده و سرش رو به شرق مخالف چرخوند ، روی نگاه کردن به تهیونگ رو نداشت

SLAVE OR HUSBAND [Vkook]Where stories live. Discover now