21

3K 266 4
                                    

با بوسه های ریزی که به گردنش می خورد از خواب شیرینش دل کند و چشمای تیله تیش رو باز کرد

چشمای خمار از خوابش به اطراف چرخوند ، از بغل تهیونگ کمی فاصله گرفت و بدنش رو یه کش و قوس حسابی داد

ته: امروز یه معلم خصوصی میاد تا بهت آموزش بده

همون طور که به سمت لبای جونگکوک می‌رفت گفت ، لبای کوچولو و غنچه ای جونگکوک رو بین لباش گرفت

روی بدن جونگکوک خوابید و یه بوسه حسابی از لبای سرخش گرفت ......

جونگکوک جلوی کمپ ایستاده بود تا برای کلاس امروزش یه لباس انتخاب کنه

تهیونگ از پشت بهش نزدیک شد و به بوسه روی گونه اش گذاشت

ته: لطفا یه لباس پوشیده انتخاب کن

( عه وا این خواهش کردنم بلد بود ؟ )

دلش نیومد بهش تیکه بندازه و به گفتن یه باشه اکتفا کرد ، سر آخر یه هودی زرد با یه جین سفید و کتونی همرنگش انتخاب کرد و پوشید

به سمت میز رفت تا یه دستبند ظریف هم انتخاب کنه ، وقتی نگاهش به دستش افتاد تازه متوجه شده بود که حلقه ازدواج هنوزم تو دستشه

ناخودآگاه لمسش کرد ، از تو آینه به خودش نگاهی انداخت

( هر چی هم باشه ، حتی اگه ازش متنفر هم باشم بازم الان بهش به عنوان همسر تعهد دارم ، من سر تعهدم می مونم )

یه دستبند با آویز خرگوش انتخاب کرد و توی دستش انداخت

ته: خرگوشت نره دلت میخواد یه جفت براش بگیرم ؟

کوک: اون موقع زاد و ولد میکنن

ته: دوست نداری ؟

کوک: نه بابا بیخیال همین یدونه کافیه

جونگکوک بدون اینکه متوجه تلاش وی برای حرف زدن با خودش باشه جواب های کوتاهی میداد و وی رو عصبی و ناامید می کرد

وی عصبی چنگی توی موهای موج دارش زد و نفسش رو با صدا بیرون داد

ته: ساعت 12 معلمه میاد

کوک: اوکی.......

سر میز صبحونه هیچ کدوم حرف خاصی نزدن و توی آرامش صبحونه شون رو خوردن

جونگکوک توی اتاقی که قبل می موند رفت و وسایلی که مورد نیاز بود رو روی میز گذاشت و کمی میز رو با کمک خدمتکارا جا به جا کرد

راس ساعت معلم وارد عمارت شد و بعد کمی صحبت کردن با وی داخل اتاق اومد و در اتاق رو بست (😈)

& خب بنده چنگ هستم دبیر خصوصی برای پایه شما

چنگ از همون اول شروع به درس دادن کرد و مدام توی اتاق راه می رفت

SLAVE OR HUSBAND [Vkook]Where stories live. Discover now