با بوسه های ریزی که به گردنش می خورد از خواب شیرینش دل کند و چشمای تیله تیش رو باز کرد
چشمای خمار از خوابش به اطراف چرخوند ، از بغل تهیونگ کمی فاصله گرفت و بدنش رو یه کش و قوس حسابی داد
ته: امروز یه معلم خصوصی میاد تا بهت آموزش بده
همون طور که به سمت لبای جونگکوک میرفت گفت ، لبای کوچولو و غنچه ای جونگکوک رو بین لباش گرفت
روی بدن جونگکوک خوابید و یه بوسه حسابی از لبای سرخش گرفت ......
جونگکوک جلوی کمپ ایستاده بود تا برای کلاس امروزش یه لباس انتخاب کنه
تهیونگ از پشت بهش نزدیک شد و به بوسه روی گونه اش گذاشت
ته: لطفا یه لباس پوشیده انتخاب کن
( عه وا این خواهش کردنم بلد بود ؟ )
دلش نیومد بهش تیکه بندازه و به گفتن یه باشه اکتفا کرد ، سر آخر یه هودی زرد با یه جین سفید و کتونی همرنگش انتخاب کرد و پوشید
به سمت میز رفت تا یه دستبند ظریف هم انتخاب کنه ، وقتی نگاهش به دستش افتاد تازه متوجه شده بود که حلقه ازدواج هنوزم تو دستشه
ناخودآگاه لمسش کرد ، از تو آینه به خودش نگاهی انداخت
( هر چی هم باشه ، حتی اگه ازش متنفر هم باشم بازم الان بهش به عنوان همسر تعهد دارم ، من سر تعهدم می مونم )
یه دستبند با آویز خرگوش انتخاب کرد و توی دستش انداخت
ته: خرگوشت نره دلت میخواد یه جفت براش بگیرم ؟
کوک: اون موقع زاد و ولد میکنن
ته: دوست نداری ؟
کوک: نه بابا بیخیال همین یدونه کافیه
جونگکوک بدون اینکه متوجه تلاش وی برای حرف زدن با خودش باشه جواب های کوتاهی میداد و وی رو عصبی و ناامید می کرد
وی عصبی چنگی توی موهای موج دارش زد و نفسش رو با صدا بیرون داد
ته: ساعت 12 معلمه میاد
کوک: اوکی.......
سر میز صبحونه هیچ کدوم حرف خاصی نزدن و توی آرامش صبحونه شون رو خوردن
جونگکوک توی اتاقی که قبل می موند رفت و وسایلی که مورد نیاز بود رو روی میز گذاشت و کمی میز رو با کمک خدمتکارا جا به جا کرد
راس ساعت معلم وارد عمارت شد و بعد کمی صحبت کردن با وی داخل اتاق اومد و در اتاق رو بست (😈)
& خب بنده چنگ هستم دبیر خصوصی برای پایه شما
چنگ از همون اول شروع به درس دادن کرد و مدام توی اتاق راه می رفت
YOU ARE READING
SLAVE OR HUSBAND [Vkook]
Short Storyنام: برده یا همسر 💫 کیم تهیونگ ؟! یه مافیای بی رحم و فوق العاده ثروتمند جئون جونگکوک ؟! پسری که کسی بهش اهمیت نمیده و پدرش اون رو به بردگی به یه بار فروخته چی میشه اگه جونگکوک توسط تهیونگ خریده بشه ؟ چی میشه اگه تو همون نگاه اول تهیونگ رو عاشق خو...