میون گریه اش گفت و باعث شد وی دست از کارش بکشه ، چرا از حرف الهه اش ناراحت شده بود ؟

چرا قلبش تیر می کشید ؟ چرا به جای عصبانیت ناراحت بود ؟ چرا قلبش می سوخت ؟

صدای گریه آروم الهه زیباش حالش رو خراب تر می کرد ، نگاهش رو به صورت الهه اش داد

دستی که ستون بدنش نبود رو بالا آورد ، با انگشت شصتش آروم اشکای الهه اش رو دونه به دونه پاک کرد

لباش رو روی گونه گل افتاده پسرکش گذاشت و لباش رو چند ثانیه همون جا نگه داشت

کوک: نکن عوضی

وی اهمیتی داد؟ قطعا نه ، بعد از گونه اش بدون اینکه لباش رو برداره اونا رو به سمت لپ تپل و سفید الهه سُر داد

با فشردن لباش به لپ های سفید الهه لپ نرمش به داخل رفت و باعث شد وی لبخند محوی بزنه

لباش رو از صورت الهه اش فاصله داد و به چشماش نگاه کرد

پسر که انگار نقطه ضعف وی رو فهمیده بود نگاهش رو از چشمای وحشی و قهوه ای وی گرفت و به طور کامل سرش رو به سمت مخالف چرخوند

وی سرش رو پایین برد و بوسه آرومی به خط فک معشوقه اش زد

ته: آفرین الهه من خوب نقطه ضعفم رو فهمیدی

مکی به خط فک الهه زیرش زد

ته: اما اگه یکباره دیگه این کار رو بکنی اون روی من رو می بینی ، هر کسی اون روی منو‌ دیده دیگه مثل سابقش نشده بیبی بوی

لیس خیسی به گردن معشوقه اش زد که باعث شد صورت پسر از حس بدی که بهش دست میده چهره اش رو جمع کنه

کوک: تا کی می خوای این طوری روی من بمونی ؟ بلند شو دیگه

ته: من شکایتی ندارم بیبی

کوک: من بیبی آدم کثیفی مثل تو نیستم از روم بلند شو

تهیونگ که دیگه بیشتر از این نمی‌ تونست توهین های پس رو تحمل کنه از روی بدنش بلند شد و همزمان پس رو هم با خودش بلند کرد

پسرک سعی کرد دستش رو از دست وی بیرون بکشه که وی با حرص فشار محکی به بازوی نرم ظریف پسر داد

کوک: اخخخخ.....ولم کنننن....اییییی

تهیونگ پسر رو روی زمین انداخت و کفشش رو روی قفسه سینه پسر گذاشت

با فشار پاش پسر رو به زمین فشرد و باعث درد قفسه سینه پسر شد

ته: بهت قول میدم جوری زبونت رو کوتاه کنم که جلوی من حتی سرت رو هم بالا نگیری

نگاهی به شکم صاف و تخت پسر انداخت

ته: اون موقع است که بدون چون و چرا شکمت بخاطر بچه من میاد بالا

کوک: چی برای خودت زر زر می‌کنی

ته: فک می کنی چیزی در مورد رحم داشتنت نمی دونم الهه من ؟

به وضوح نگرانی و ترس رو داخل چشمای پسر دید ، پوزخندی زد

ته: نگران نباش بیبی بوی تا وقتی از احساسم مطمئن نشم کاری نمی کنم اما ....

دستش رو روی زانوش گذاشت و خم شد

ته: اما وقتی از احساس کوفتیم مطمئن بشم تمام بدنت رو با لبام و دندونام نقاشی می کنم

با پوزخند سردش واش رو از روی قفسه سینه پسر برداشت و از اتاق بیرون رفت

با رفتن وی همون طور که دراز کشیده بود دستاش رو روی صورتش گذاشت و اشکاش برای بار چندم روی صورتش راه پیدا کردن

هق هق های مظلومانه پسر سکوت اتاق رو می‌شکست و دل کتاب های اونجا رو اب می کرد

دلش می خواست از اینجا بره

کوک: حالا ..... می بینی ....من از اینجا.....می رم

میون گریه اش گفت و به گریه کردنش ادامه داد......

خب خب سیلام خوشگلای من 😊

خوبین خوشین سلامتین ♥️

چه خبرا ؟

فیک خوبه ایا؟؟؟؟؟

خب سخنی نیست ووت و کامنت و معرفی به دیگران یادتون نره ♥️

فعلا بای لاولیا 😘♥️👋

SLAVE OR HUSBAND [Vkook]Where stories live. Discover now