┨S2 Chapter 19 ├

Start from the beginning
                                        

سهون گوشه لبش رو که به سمت بالا رفته بود رو جمع کرد : بدون خبر ؟ اگه میگفتم که اجازه نمی دادید.

منیجر کیم برای چند بار با ناباوری پلک زد و بعد با کلافگی موهاش رو بهم ریخت : لعنتی من جواب رییس رو چی بدم بهش گفتم تو قرار نمیزاری.
سهون بی تفاوت لیوان دومش رو ریخت و گفت : تقصیر خودته باید ازم می پرسیدی.
_ متوجه وخامت نیستی سهون تو وسط پروموت آلبوم جدیدی میدونی این اخبار چه معنی داره ؟ دیونه شدی؟
_ دیونه نشدم هیونگ فقط با یکی قرار گذاشتم.
_این بده سهون
مرد با تصور اتفاقات افتاده سرش رو به شدت تکون داد .
سهون شونه بالا انداخت . اون قرار نبود به هیچ وجه بین خودش و لوهان رو خراب کنه .
_ خیلی خوب ببین سهون . باید اخبار رو تکذیب کنیم بعد دوست دخترت رو باید ببینم و باهاش حرف بزنم تا ....
با صدای گوشیش که بلند شد نگاه دو مرد به گوشی سهون افتاده.  سهون با دیدن عکس لوهان لبخند زد و بی توجه به منیجر کیم گوشی رو جواب داد : هی لوهان
صدای خواب آلود لوهان به گوشش رسید: سهون چقدر زود بیدار شدی .
_وقتی پیشم نباشی منم خواب خوبی ندارم .
بدون توجه به چشم غره های منیجرش از آشپزخونه بیرون رفت : صبحت بخیر .
_صبح بخیر سهونی. دیشب چطور خوابیدی ؟
_همش خواب تو رو دیدم
لوهان خندید و کمی صدا اومد که نشون از تکون خوردنش میداد .
_هنوز تو تختی؟
_در  واقع هنوز کامل بیدار نشدم.

سهون خندید و بعد با کمی لحن شیطنت امیز گفت: پسر تو واقعاً دیوونه ی من شدی. اولین کاری که به‌ محض بیدار شدن از خواب انجام دادی تماس گرفتن با من بود؟

صدای خنده ناواضح لوهان رو شنید و بعد بدون انکار گفت : اره انگار خیلی زیاد عاشقت شدم.
قلب سهون دوباره تپش قلب جا انداخت و آب دهنش رو صدا دار قورت داد لعنتی هنوز به این عادت نکرده بود .
_با قلب من اینطوری بازی نکن
_سعی میکنم
خدایا چقدر صدای لوهان خواب آلود کیوت بود . به صدای خمیازه لوهان گوش داد: برنامه امروزت چیه؟
لوهان کمی مکث کرد و بعد با کمی تردید گفت:  امروز می‌خوام دنبال کار بگردم. می‌دونی چند وقته سرکار نرفتم و احتمالا اخراج شدم.
سهون لبهاش رو آویزون کرد : انتظار داشتم بگی  برنامه‌ ریزی یه قرار رو انجام میدی .
_قرار ؟
_آره قرار
_ولی ما همین دیشب سر قرار بودیم؟
_ خب دیشب دیشبه امروز امروز.
_هی بهم نگو قرار هر روز رو باهم قرار بذاریم؟
سهون به لحن معترض لوهان خندید: هی میخوام بگم هر روز رو با هم قرار بزاریم.
_می‌دونی چیه؟ خیلی لوسی پسر.
_وقتی پیش تو هستم لوس می‌شم

سهون گفت و لوهان خندید: الان که پیشم نیستی
_ولی خوب صدات رو می‌شنوم . تو حضورت و صدات توانایی لوس کردن سهون رو دارید .
_ سهون خیلی دیگه داری لوس‌ بازی درمیاری. معدم رو سر صبح بهم نریز .
سهون اعتراض کرد : هی نباید با ابراز احساساتم اینطوری برخورد کنی .
_ابراز احساسات این شکلی نیست
_پس چه شکلیه ؟
_مثلاً برام صبحونه درست کنی وقتی من گشنمه
سهون بلند و طولانی خندید: واقعاً از من انتظار داری برات صبحونه درست کنم؟
_اصلا خودت صبحونه چی خوردی؟
_یه لیوان و نصفی شیر
_واقعاً فقط همین؟
با سر تایید کرد : اهوم تازه منیجرم اومده و ...
سهون تازه به خودش اومد . لوهان از اخبار پخش‌ شده خبر نداشت.  دلهره بهش افتاد میخواست قبل از اینکه اون چیزی بفهمه خودش براش توضیح بده. قبل‌ از اینکه لوهان با خوندن اخبار گیج بشه براش میگفت جریان چیه.
_در واقع لوهان یه اتفاقی افتاده فقط می‌خواستم بهت بگم ولی نباید نگران بشی

" Devil " [ S2 Uncomplete]Where stories live. Discover now