آبی کجاست؟🤷🏻‍♂️

Start from the beginning
                                    

با اصابت کنترل به صفحه ،تلویزیون برای همیشه خاموش شد و باعث تعجب جونگ کوک شد
چرا دیگه نمیتونست چیزی ببینه؟چرا مرد توی تلویزیون سیاه شده بودو چرا دیگه دنبال سگ آبیش نمیگشت ؟
همه اینا علامت سوالی بود که ذهن پسر دوساله خانواده کیم و درگیرخودش میکرد،اما در آخر تصمیم گرفت همه اتفاقا رو به چپش بگیره و از مبل پایین بره

چهار دست و پا سمت اسباب بازیای گوشه اتاق رفت و به محض رسیدن به اونا همونجا نشست
عروسک کوکیش و گرفت
_کوکی باچیم چیم و تا تا باژی تنه !
خودشو سمت عروسک تهیونگ و جیمین دراز کرد بعد برداشتنشون شروع کرد به کوبیدنشون روی زمین
و با حرص اونارو توی بغلش مچاله کرد
_کوکی با ته ته و مینی باژی تنه ...هیق
خیلی زود چشماش پر اشک شد ،جونگ کوک از تنهایی بازی کردن متنفر بودو حضور هیونگاشو میخواست
عاشق وقتایی بود که موهای جیمین و میکشیدو بعد فرار میکرد پشت آپاش تا اون نتونه نیشگونش بگیره یا زمانیکه پاهای تهیونگ و بین دندونای خرگوشیش میفشرد و باعث گریه های برادرش میشد
بغل برادر بزرگترش یونگی میخواست، شیر خوردن از دستای مهربون هوپی
حالا که امروز مهد کودک نرفته بود، باید حداقل کاری برای سرگرم کردن خودش انجام میداد و اون سرگرمی خوشمزه همین الانشم روی کابینت منتظرش بود
یه ظرف پر از اسنکای توپی شکل خوشمزه که بهش چشمک میزدن

❌❌❌🔞
÷آههه...فاک ...سریعتر
نامجون با شدت بیشتری دیکش و وارد سوراخ جین کردو ضرباتش و از سر گرفت طولی نکشید که بعد از چند دیقه همزمان با تنگ شدن سوراخ جین دور دیکش آهی از سر لذت کشیدو کامشو خالی کرد
جینم بعد از ارضا شدن بدون اینکه کنترلی روی بدنش داشته باشه روی تخت افتاد و نفسای تندی کشید

❌❌❌🔞
بعد از یه رابطه نفس گیر ،همه انرژی های بدنش تخلیه شده بودن و نیاز به استراحت داشت برای جمع کردن نیروی دوباره
نامجون بعد گذاشتن یه بوسه طولانی روی پیشونی همسرش از جاش بلند شد تا روغن ماساژ و از توی آشپزخونه بیاره
$ازجات جم نخور زود برمیگردم
÷بخوامم نمیتونم تکون بخورم، حس میکنم کمرم از وسط نصف شد
نامجون تکخندی به لحن معترضانه همسرش زدو از اتاق خارج شد جین همین بود ...همیشه بعد از سکس خودشو لوس میکرد تا همسرش نازش و بکشه، نامجون که هیچ مخالفتی با این قضیه نداشت با کمال میل از همسرش مراقبت میکرد تا کوچیکترین احساس ناراحتی نکنه

دستی به موهاش کشید ،پاشو توی آشپزخونه نذاشته بود که با شنیدن صدایی متعجب به اطرافش نگاه کرد
اونجا بود که بایه موجود کوچولو که لپاش عین همستر باد شده بود مواجه شد
جونگ کوک بدون اینکه اهمیتی به پر بودن دهنش بده مشت دیگه از اسنک برداشت و با فشار وارد دهنش کردو تند تند جویید

نامجون همونطور که دستشو جلوی دهنش گذاشته بود ،با دست آزادش دوربین و روی پسر کوچولوش تنظیم کردو مشغول فیلم برداری کردن ازش شد نباید همچین صحنه خاطره انگیزی و از دست میداد

kim family 🍓🍓Where stories live. Discover now