وارد دفتر کار پدرش شد به محض ورود خاطرات زیادی براش زنده شد چقدر اینجا همهچیز متفاوت بود با یادآوری آخرین باری که به اون اتاق اومده بود دهنش تلخمزه شد چه سرنوشت بیرحمانه ای .
آخرین بار توی این اتاق پدرش خواسته بود آماده ازدواج باشه و حالا دوازده سال بعد سوهو اونجا ایستاده بود ، مجرد و عاشق.
به محض اینکه پدرش جلوش ایستاد تعظیم کرد : از دیدنتون خوشحالم
مرد با سکوت به پسرش زل زده بود اصلا نمیدونست به چی فکر کنه دل تنگ و دلگیر بود، ناراحت بود، خوشحال بود، عصبی، باید چی رو نشون میداد؟
_بشین
خطاب به پسری که دوازده سال ندیده بود گفت . اگرچه خیلی هم ازش بیخبر نبود. به لطف کیم جونگده خیلی چیزها ازش میدونست . مثلاً میدونست پسرش تغییر اسم داده و الان کسی که جلوش ایستاده کیم سوهو است.
سوهو مردد بود. در واقع نمیدونست باید چیکار کنه، در کل مغزش خالیشده بود . هیچ چیزی نبود که بتونه بگه یا انجام بده. حس هانجوی ۶ ساله ای داشت که اشتباه کرده بود و حالا اونجا بود تا جواب پدرش رو پس بده . بیصدا و آروم وسط اتاق روبروی پدرش ایستاد بود و منتظر بود .
_چرا نمی شینی هانجو ....
بعد پوزخند زد: شاید ترجیح میدی کیم سوهو صدات کنم مگه نه ؟
پس پدرش خبر داشت احمق بود که فکر میکرد پدرش این همه مدت ازش بیخبر بوده است. پس فقط روی زمین همون جایی که ایستاده بود زانو زد : متأسفم پدر
_برای چی؟ دقیقاً برای چی متأسفی سوهو؟
حرفی برای گفتن نداشت. پس فقط سکوت کرد و سکوتش باعث شد پدرش ادامه بده.
_چرا سکوت کردی؟ برای چی متأسفی؟ برای چی روی زانوهات نشستی؟ یادت رفته چی بهت یاد دادم؟ بهت گفتم همیشه شجاع باش چرا الان مثل یه ترسو سکوت کردی.
به سوهو روی زانوهاش اشاره کرد. لحظات برای سوهو روی دور کند میرفت. با اینکه اشتباهی نکرده بود ولی حس بدی داشت . برای چی روی زانوهاش افتاده بود و اظهار تاسف میکرد؟ برای رفتنش؟ مگه چاره دیگهای داشت؟ برای کیم سوهو شدنش؟
مشکل این بود که سوهو هیچ تأسفی برای سوهو بودن نداشت. آره درسته اون به خاندانش، پدرش و همهچیز پشت کرد ولی مگه اینا دست خودش بود؟ اینهم سرنوشت بود اون فقط سرنوشتش رو همراهی کرده بود .
مادربزرگش بهش هشدار داده بود که چه اتفاقی میافته و همش اتفاق افتاده بود. پشیمون بود؟ نه نبود. هرچیزی اتفاق افتاده بود سوهو ازش پشیمون نبود کیم سوهو بودن بهتر از یاکاما هانجو بودن بود.
پس از جا بلند شد و دوباره ایستاد این بار سرش رو بلند کرد و توی چشم های پدرش زل زد: حق با شماست پدر من اشتباه کردم که زانو زدم و عذر خواستم. من از چیزی که طی دوازده سال گذشته اتفاق افتاده متأسف نیستم فقط دلم برای شما تنگ شده بود.
مرد شوکه شد ولی سریع خودشو جمع کرد. وقتی سوهو رو به محض ورود توی اتاق روی زانو هاش افتاده بود قلبش فشرده شد ولی این پسری که الان جلوش ایستاده بود و بدون لرزش کلام و مصمم حرف میزد خیلی بیشتر شبیه پسری بود که بزرگ کرده بود. پسری که یکشبه از دستش داده بود درست مثل همسرش .
YOU ARE READING
" Devil " [ S2 Uncomplete]
Fantasy" Devil S1 - Complete " " Devil S2 - on going " •¬کاپل: کایسو | کریسهو | هونهان | چانبک •¬ژانر: فانتزی | تخیلی | سوپرنچرال •¬خلاصه: کای پسری با یه تفاوت خاص روحش رو به شیطان می فروشه تا به خواسته اش برسه ولی خیلی زود پشیمون میشه. کای با اون چشم های...
┨S2 Chapter 18 ├
Start from the beginning
![" Devil " [ S2 Uncomplete]](https://img.wattpad.com/cover/218192382-64-k217200.jpg)