_ میخواستم برات گل بخرم ولی خب یهکم برنامهام طول کشید مجبور شدم زود خودمو برسونم بهت برای همین نرسیدم که برات گل بخرم.
سهون با لحن ناراحتی گفت . لوهان لبخند زد : مهم نیست
سهون دست پاچه جواب داد : چرا مهمه میخواستم همهچیز عالی باشه .
و بعد با خجالت دستشو که تا اون لحظه تو جیبش بود رو بیرون آورد و کف دستش و چیزی که توش بود رو نشون لوهان داد . با لحن شرمندهای گفت : این رو از صحنه برنامهای که ازش میام برداشتم ... یواشکی
همین مسئله باعث شد لوهان لبخند بزنه شاید یهکم حتی خندید گل زنبق رو از دست سهون گرفت و بهش نگاه کرد. گلبرگ هاش نوازش کرد و رنگ بنفشش باعث شد ذوق کنه. همین حالا میدونست جای اون گل روی طاقچه کنار عکس هاش قرار باشه، جایی که لوهان چیزهای که دوستشون داشت رو قرار میداد .
_ خیلی خب میخوای بگی امروز برناممون چیه؟
لوهان پرسید و سهون برای چند ثانیه سکوت کرد و بعد گفت: بیا تا ماشینم پیاده بریم و بعدش میخوام ببرمت یه جای خیلیخوب
لوهان با تعجب پرسید : کجا ؟
سهون لبخند زد و گفت: این یک سوپرایزه
وقتی لوهان خواست اعتراض کنه سهون خندید گفت: نگران نباش فقط یه رستوران نمیتونستیم جاهای شلوغ ببرمت پس سعی کردم یه جایی بریم که راحت باشیم .
و لبخند زد .
برای لوهان هم مهم نبود کجا برن حتی اگه سهون میخواست توی خونه هم قرار بذارن قبول میکرد بعد از گذشت نه سال تنهایی چیزی که لوهان نیاز داشت آرامش بود . لوهان فقط سهون رو میخواست میدونست داشتنش سخته . موانع بسیاری رو به همراه داره می دونست خیلی چیزها مانع راهشون هست .خیلیهاش از طرف خودش بود و خیلیهاش از طرف سهون ولی وقتی لوهان تصمیم گرفت بیخیال گذشته اش و به سهون بچسبه تمام این سختیها رو پشت سرش گذاشت یه پارچه سفید روش کشید مشکلات میتونست زیر اون پارچه فعلا خاک بخورند تا لوهان اونقدری که میخواد از سهون سیر بشه . لوهان یه چیزی رو خوب از کریس یاد گرفته بود باید خودخواه میشد.
با این افکار لبخند کوچکی به لبش اومد به گل زنبق بنفش زل زد و ته دلش دوباره به تصمیم خودش مطمئنتر شد.
سهون اولش سکوت لوهان رو پای معذب بودن گذاشت و دستپاچه شد ((نکنه بهش خوش نگذره نکنه پشیمون شه نکنه انتظار یه قرار دیگه داشت شاید باید میبردمش سینما ... ))
با ناراحتی نیم نگاهی به لوهان انداخت ولی وقتی لبخند لوهان رو که به آرومی گلبرگهای زنبق رو لمس میکرد دید خیالش راحت شد همون لبخند بهش اعتماد به نفس داد . خدایا چقدر عاشق لوهان بود بعد نه سال میتوانست عشقش رو داشته باشه و همین نگرانش میکرد چی میشد اگه اشتباه کنه؟ سهون توانایی دوباره از دست دادن لوهان رو نداشت ولی اینم می دونست نمیگذاشت اوضاع خراب شه . سری قبل توانایی نداشت فقط یک پسر بچه بود ولی الان میتونست. اون بزرگ شده بود و شرایط فرق کرده بود.
با رسیدن به ماشین به حرف اومد: رسیدیم
لوهان پرسید :اون
و به ماشین سیاه رنگی اشاره کرد . با سر تایید کرد و باعث شد لوهان با دیدن هیوندا سانتافهی مشکی رنگ بخنده: فکر میکردم عاشق فورد موستانگ زرد رنگی.
YOU ARE READING
" Devil " [ S2 Uncomplete]
Fantasy" Devil S1 - Complete " " Devil S2 - on going " •¬کاپل: کایسو | کریسهو | هونهان | چانبک •¬ژانر: فانتزی | تخیلی | سوپرنچرال •¬خلاصه: کای پسری با یه تفاوت خاص روحش رو به شیطان می فروشه تا به خواسته اش برسه ولی خیلی زود پشیمون میشه. کای با اون چشم های...
┨S2 Chapter 17 ├
Start from the beginning
![" Devil " [ S2 Uncomplete]](https://img.wattpad.com/cover/218192382-64-k217200.jpg)