┨S2 Chapter 16 ├

Start from the beginning
                                        

به چیزی توی وجودش میگفت ولی کای بهش اهمیتی نداد و تردید رو کنار گذاشت و کف دستش رو روی گونه کیونگسو گذاشت . چشمهاش رو بست و تمرکز کرد . با چیزهایی که از توی کتابهای قدیمی کیونگسو پیدا کرده بود حالا میتونست فرابینی هاش رو کنترل کنه پس به ساعتهای قبل نفوذ کرد و درست مثل یه فیلم اتفاقات از جلوی چشمش گذشت .

فلش بک

برای بار دوم وارد خونه ی بکهیون شد و با این تفاوت که اینبار کنار چانیول بود و چانیول داشت باهاش به اون خونه می اومد . ((با چانیول)) یه حسی بهش میداد حس کیونگسوی سه سال پیش بودن .

_ما اینجا چیکار میکنیم کیونگ ؟
هنوز کیونگ صداش میکرد ؟
نیمی از قلبش ، که مربوط به کیونگسوی قبلی بود ، میخواست بهم بپیچه و اجازه بده اون حس مور مور شدن توی تمام تنش پخش شه و به یه لبخند احمقانه ختم شه ولی نصف دیگه ای توی وجودش ، که مربوط به کیونگسوی جدیدی بود که ساخته بود ، میخواست با غرش به چانیول بگه حق نداره کیونگ صداش کنه .
نفس عمیقی کشید و سعی کرد خودش رو آروم نگاه کنه امروز دنبال یه کار دیگه اینجا اومده بود : دنبال هرچیزی هستیم که ما رو به بکهیون ربط بده .
چانیول شونه بالا انداخت و روی اولین کاناپه نشست و کیونگسو حالا متوجه شد خونه نسبت به سری قبلی که اونجا بود به شدت بهم ریخته تر بود .
_این بهم ریختگی ها کار توست ؟

چانیول با یاداوری اینکه همیشه بکهیون بود که خونه رو بهم میریخت و خودش کسی بود که مدام مثل مامان ها ، این اعتقاد بکهیون بود و گاهی برای حرص چانیول بهش میگفت چشم مامان ، غرغر میکرد لبخند تلخی زد : آره حوصله تمیز کاری نداشتم .

و آه کشید . کیونگسو با دیدن اون حجم از شیشه های آبجو و الکل و سوجو و شاید خیلی پنهانی این حقیقت که چانیول خیلی خیلی بیش از حد به بکهیون اهمیت میده بهم ریخت . این حقیقت باعث شد حس کنه به یه چیز الکلی نیاز داره . الکل ؟ شاید فقط نیاز داشت از شر کلمه حقیقت راحت شه . طی چند روز اخیر بیشتر از هر زمانی به حقیقت های زندگیش پی برده بود و نیاز داشت یکی بهش دروغ بگه که اتفاقات افتاده فقط یه اشتباه ساده است . یکی بهش بگه اشتباه شده سوهو یاکاما نیست و اون به نانا تجاوز نکرده . اشتباه شده و چانیول تبدیل به انتقامجو نشده و بکهیون گم نشده . اشتباه شده اون قلب کیونگسو نیست که با فکر به گذشته چانیول فشرده میشه .

ولی کارما ، امان از کارما ، که کمر بسته بود تمام حقایقی که توی زندگی کیونگسو وجود داشت رو همین الان رو کنه و بعدی چی بود ؟ کریس یه شاهزاده بود ؟ نه برای امروز مغزش کشش نداشت نگاهی به خونه بکهیون انداخت یک لحظه به این فکر کرد اگه چیزی برای پیدا شدن اینجا بود قطعا چانیول تا حالا پیداش کرده بود . پس اونم کنار چانیول نشست .
_ اینجا قراره چی پیدا کنیم؟
چانیول پرسید و کیونگسو جواب داد : نمیدونم هرچیزی که سرنخ حساب بشه .

" Devil " [ S2 Uncomplete]Where stories live. Discover now