فلش بک 2013
مدت زمان زیادی بود چانیول به افکارش اجازه پیشروی داده بود و بیشتر از گذشته مصمم شده بود . زندگی کنار کیونگسو بهش کمک کرده بود اون زخم عمیق مرگ لورا رو کمی التیام ببخشه ولی هنوز ته وجودش می دونست این چیزی نیست که همیشه میخواد چانیول خیلی خوب میدونست دنبال چیه اون انتقام میخواست و کنار کیونگسو بودن اونو به هدفش نمی رسوند . چانیول همیشه توی زندگیش زیاده خواه بود و حالا بیشتر از همیشه انتقام میخواست . به کیونگسو که خوابیده بود خیره شد . کیونگسو رو دوست داشت . خم شد و بوسه ای به شونه برهنه کیونگسو زد و بعد پتو رو روی بدن برهنه کیونگسو کشید و اروم بلند شد . شلوارش رو از روی زمین برداشت و پوشید . بی صدا از اتاق بیرون رفت . ظرفهای نیمه شام رو شست و بعد سمت اتاق دیگه رفت تمام وسایلی که داشت رو توی کوله ای کیونگسو ریخت و بعد دوباره به اتاق کیونگسو برگشت و به این فکر کرد باید نوشته ای بزاره یا نه ؟
کیونگسو چند روز پیش تونسته بود مقاومت دو ساله چانیول رو بشکنه و با اینکه چانیول از رابطه بینشون لذت میبرد و دوستش داشت ولی هدفهای مهم تری توی زندگیش داشت و حالا فکر میکرد یا الان یا هیچ وقت .
برگه پیدا کرد و بعد از کمی فکر کردن روش نوشت :
متاسفم کیونگسو واقعا هستم ولی تو میدونی من چقدر دنبال انتقام بودم .
خطش زد .
متاسفم کیونگسو اینکار رو بخاطر خودت میکنم .
با حرص خطش زد داشت کاملا بخاطر خودش اینکار رو میکرد .
من دارم میرم ببخشید کیونگسو
من بدون انتقام نمیتونم پس میرم ببخشید
وقتی برگشتم برات توضیح میدم . ببخشید کیونگسو
ببخشید دارم میرم
ببخشید کیونگسو دوست خوبی برام بودی
ببخشید نشد بمونم
من لیاقت تو رو ندارم ببخشید
همه رو خط زد و وقتی تمام برگ رو پر کرد اخرش پاره اش کرد و تیکه هاش رو توی جیبش گذاشت و تصمیم گرفت همین چیز رو همینطور که هست رها کنه و بره . کیونگسو واقعا ادم مهمی برای چانیول بود . یه روزی برمیگشت و همه چیز رو به کیونگسو میگفت و ازش طلب بخش میکرد ولی الان باید میرفت . نمی دونست رفتنش مساوی چه سرنوشتیه پس شاید بهتر بود کیونگسو رو به برگشت امیدوار نمیکرد . اون می دونست که راهی که توش پا گذاشته کاملا خطرناکه و ممکنه هرگز به هدفش نرسه یا حتی کشته شه . می دونست با یه نامه میتونه کیونگسو رو امیدوارکنه ولی اگه برنمیگشت تمام زندگی کیونگسو رو نابود کرده بود . پس بهتر بود شخصیت بده داستان خودش باشه . اون شب چانیول با امید اینکه یه روز موفق میشه و برمیگرده و کیونگسو رو راضی میکنه تا بخشیده شه کیونگسو رو ترک کرد ولی سرنوشت چیز دیگه ای براش خواسته بود .
پایان فلش بک
من دنبال انتقام بودم کیونگسو سالها تلاش کردم تا به چیزی که الان هستم برسم . تو میدونی انتقام برای من چه معنی داشت .
کیونگسو میدونست یه روز که چند سال قبل بود یکبار در این مورد حرف زده بودند .
فلش بک 2012
کیونگسو روی زمین جلوی میز نشسته بود و سعی داشت درس بخونه ولی ذهنش درگیر چیزهای بیشتری بود . چانیول روی مبل نشسته بود و با هیجان داشت برنامه تلویزیون رو نگاه میکرد و میخندید .
با دیدن لبخند های چانیول لبخند به لبش اومد تازگی با خودش صادق شده بود و قبول کرده بود احساساتش به یوکیش فراتر از چیزیه که فکر میکنه .کیونگسو عاشق چانیول شده بود و قلبش با جملات پر از غلط و لهجه چانیول می تپید . برای جوری که توی مبارزه با یوکی ها جدی میشد دلش ضعف میکرد برای وقتی مثل احمق جلوی تلویزیون می نشست و برای یه سری گروه دخترونه فنبوی بازی در می اورد . کیونگسو عاشق تک تک لحظات بود .
به جای زل زدن به من درس بخون .
داشتم به یه چیزی فکر میکردم .
چی ؟
چی شد که قرارداد رو امضا کردی ؟
چانیول برای لحظات کوتاهی به تلویزیون زل زد . در واقع داشت فکر میکرد باید چیزی به کیونگسو بگه یا نه . ولی نمیتونست توی مدتی که کنار کیونگسو بود اون براش تبدیل به خانواده اش شده بود . خانواده ای که با مردن لورا از دست داده بود .
بخاطر خواهرم
تلویزیون رو خاموش کرد و به کیونگسو نگاه کرد .
پدر من و مادر اون باهم ازدواج کرده بودند . من و لورا از بچگی باهم بزرگ شدیم . من دیونه وار دوستش داشتم . برام از پدرم هم با ارزش تر بود .
در واقع چانیول نمیخواست به کیونگسو بگه واقعا چه احساسی به لورا داشت . اون حس و علاقه بین اون و لورا بود و هیچکس قرار نبود این اتفاق رو بدونه .
پدرم تصمیم گرفت اونو به ازدواج یک از شرکای مالیش دربیاره . لورا مخالف بود پدرم قبول نکرد . روز عروسی سراغم اومد گفت اگه اون قرارداد رو امضا کنم لورا رو از ازدواج اجباری نجات میده .
چشمهای کیونگسو گرد شد و به چانیول خیره . در واقعا هیچوقت فکر نمیکرد چنین داستانی پشت سر چشمهای زرد رنگ چانیول باشه .
برای لحظاتی چشمهای چانیول خیس شد و بعد زمزمه کرد : و اون ازدواج سرنگرفت ... لورا توی همون مهمونی کشته شد .
و قطره اشکی از صورتش جاری شد . کیونگسو سریع کنارش نشست و دستش رو گرفت : هی .
نباید اون قرارداد رو امضا میکردم .
چانیول مرگ خواهرت تقصیر تو نبود .
سعی کرد خودش رو کنترل کن ولی سخت بود : حق باتوست کیونگسو تقصیر من نبود . تقصیر اون دویل لعنتی بود و باور کن کیونگسو من تا زمانی که انتقام لورا رو نگیرم آروم نمیشم .
پایان فلش بک
کیونگسو میدونست انتقام برای چانیول چه معنی داره ولی حتی دونستن هم نمی تونست حس بدش رو به رفتن چانیول مخفی کنه . برای همین تمام خودداریش به باد رفت برگشت و سر چانیول داد : اینها همش بهونه است تو بدون گفتن رفتی .
و بعد یکباره از خودش عصبانی شد که به حرف اومد . به کوله اش چنگ زد و از روی صندلی بلند شد و بی توجه به کسایی که بخاطر فریادش بهش زل زده بودند سوار اتوبوس شد و روی صندل اخر نشست . وقتی چانیول هم پشت سرش وارد شد و کنارش نشست لعنتی فرستاد . هندزفریش رو در اورد و توی گوشش گذاشت . سرش رو به شیشه تیکه داد و توی اهنگی که پخش میشد غرق شد . کیونگسو نمیتونست چانیول رو ببخشه . روزی که چانیول رفت از کیونگسو با یه لبخند بیدار شد و چانیول رو صدا کرد ولی هیچوقت جوابی نگرفت . چانیول بی خبر بدون گفتن چیزی گفت جوری که انگار کیونگسو و احساساتی که به تازگی بهشون اعتراف کرده بود هیچی نبود . کیونگسو چانیول رو دوست داشت . فکر میکرد چانیول کاملا متفاوت از ناناست ولی رفتن چانیول ثابت کرد اون هم یه دویله . موجودی که روح نداشته باشه ارزشش رو نداره . چانیول با رفتنش ثابت کرد ارزش اعتماد و احساسی که کیونگسو بهش داده بود رو نداشت . ولی حتی این حرفها نمیتونست لحظات تنهایی شبهای پر از بغض و خواب کیونگسو درباره چانیول رو بدون درد کنه. کیونگسو با رفتن چانیول درد کشیده بود . مردی که دوستش داشت رفت و کیونگسو موند و قلبی که به شدت شکسته بود . روزهای اول درد کشید روزهای بعدش دنبال دلیل کشت روزهای بعد خودش رو سرزنش کرد و بعد خشم از راه رسید . چانیول تحت فرمان کیونگسو بود حق نداشت اونطوری بره . اون یوکی احمق بی اجازه کینتاروش رفته بود . کیونگسو اونقدر با جانیول خوب رفتار کرده بود که چانیول فراموش کرده بود اون فقط کیونگسو نیست اون کینتارو دو بود و چانیول بی توجه بهش رفته بود . اون موجود بی ارزش بی روح به خودش اجازه داده بود این حقیقت رو فراموش کنه و کیونگسو خودش رو مقصر میدونست اگه هر روز و هر لحظه جایگاه چانیول رو بهش یاداوری کرده بود اون اتفاق نمی افتاد .
کیونگسو در رابطه با چانیول تمام خودش رو درگیر کرده بود نه تنها بخش کینتاروش رو بلکه بخش کیونگسوش رو هم . عاشق چانیول شد و با رفتن چانیول حس رد شدن بهش دست داد . در واقع حالا که فکر میکرد چانیول هیچوقت احساس کیونگسو رو قبول نکرده بود و رفتن بی خبرش یه نوع جواب بود نبود ؟
و تنها چیزی که الان داشت کیونگسو رو آزار میداد این بود که فکرمیکرد توی سه سال گذشته تونسته رو خودش کار کنه و شخصیتش رو عوض کنه . فکر میکرد تغییر کرده و قوی شده ولی کیونگسو هنوز همون آدمی بود که توسط چانیول رها شده بود . همونقدر شکسته همونقدر ضعیف همونقدر منتظر توضیح .
لبهاش رو به هم فشرد تا جلوی تغییر حالت صورتش رو بگیره چشمهاش رو بست غافل از اینکه چانیول تغییرات ریز صورت کیونگسو رو توی رفلکس شیشه دیده بود و به فکر فرو رفت . هر دو در سکوت کنار هم نشسته بودند و با تمام وجود غرق فکر بودند.
با سلام بر همه بله اشتباه نکردید دویل آپ شده و بله نمو اومده 🐠 هیچ عذری نمیارم چون بدتر از گناهه🥺 شما منو می بخشید☹؟ تمام سعیم رو میکنم که از این به بعد بتونم سه شنبه ها آپ کنم و تقریبا منظم شم . یه نکته دیگه تمام کامنت ها رو خوندم و کلی باهاشون ذوق کردم 😍 سعی میکنم به تمامشون جواب بدم . امیدوارم مثل قبل همراهیم کنید . دوست میدارمتون و ووت و کامنت یادتون نره🌹
YOU ARE READING
" Devil " [ S2 Uncomplete]
Fantasy" Devil S1 - Complete " " Devil S2 - on going " •¬کاپل: کایسو | کریسهو | هونهان | چانبک •¬ژانر: فانتزی | تخیلی | سوپرنچرال •¬خلاصه: کای پسری با یه تفاوت خاص روحش رو به شیطان می فروشه تا به خواسته اش برسه ولی خیلی زود پشیمون میشه. کای با اون چشم های...
┨S2 Chapter 13 ├
Start from the beginning
![" Devil " [ S2 Uncomplete]](https://img.wattpad.com/cover/218192382-64-k217200.jpg)