با دردی توی دستش چشمهاش رو باز کرد و با دیدن اطرافش ناله ای کرد و نشست . اینقدر نوشیده بود که توی همون پایگاه روی کاناپه ای متعلق به صد سال پیش خوابش برده بود .
دستش رو تکون داد تا از شدت دردش کم کنه انگار تمام شب روی دستش خوابیده بود چون سنگین و دردناک به نظر میرسید . با دست دیگه اش به صورتش دست کشید و با حس کردن آب دهن خشک شده اش روی چونه اش چندش شد و با کلافگی بلند شد . نمی تونست هر دو چشمش رو باز کنه به سمت سینک رفت و چندبار توی صورتش آب پاشید و بعد دوباره روی کاناپه برگشت و نشست. به قوطی های خالی مشروب زل زد و دستش رو توی موهاش فرو برد و بهمشون ریخت . با یه چشم باز دنبال گوشیش گشت و سعی داشت ببینه کجاست .
بالاخره پایین کاناپه پیداش کرد برش داشت و رو صفحه اش با دیدن خاموش بودنش پوفی کرد . اینبار دنبال کوله اش گشت و روی یخچال پیداش کرد . بلند شد و برش داشت دنبال شارژر گشت و بیرون اوردش . برگشت سر جاش و گوشیش رو توی برق زد . روشنش کرد و مدتی که منتظر روشن شدن گوشیش بود به گشنگیش فکر کرد و تازه به یاد اورد مدت زیادی سر کار نرفته و تقریبا درامدی نداره .
باید به سوهو بگم بخاطر کینتارو بودن حقوق میخوام .
با صدای آلارم گوشی حواسش رو جمع گوشی کرد و بهش نگاه کرد . هیچ پیام یا زنگی نداشت . هیچ کس کاری باهاش نداشته . دستش رو سمت شماره کای برد و منتظر موند . کمی بعد صدای خوابالود کای تویگوشش پیچید : بله .
چیزی پیدا کردی ؟
مدتی توی گوش کیونگسو چیزی به جر سکوت نپیچید و بعد با لحن سردی جواب کای اومد : نه هنوز .
باید روی پرونده اوه هم کار کنیم تا عصر ببین چه چیز جدیدی پیدا میکنی .
باشه .
و تماس از طرف کای قطع شد . کیونگسو با اخم به گوشی زل زد و با تعجب با خودش فکر کرد واقعا کای تلفن رو روش قطع کرده : بهتره الان فکر سرکشی به سرت نزنه کای من حوصله سر و کله زدن با تو رو ندارم .
دوباره توی گوشی شروع به چرخیدن کرد و بعد نگاهش به تماس بدون جواب دیشب از سوهو افتاد . تماسی که هنوز جواب نداشت . دوباره تماس گرفت و با دست شکمش رو می مالید تا شاید گرسنگیش کم شه . اونقدر گرسنه بود که حتی سردرد ناشی از مستی دیشب و درد گردن ناشی از خوابیدن روی کاناپه رو فراموش کرده بود . با پیچیدن صدای اوپراتور توی گوشش اه کلافه ای کشید : لعنت بهت سوهو .
دیشب با لوهان حرف زده بود پس نمیخواست دوباره بهش زنگ بزنه . بکهیون هم که گم شده بود . یوکیش تماس رو روش قطع کرده بود .
پس اخرین گزینه فکر کرد و شماره کریس رو گرفت . درست مثل تماس سوهو بی پاسخ موند . گوشیش رو با حرص توی کوله اش انداخت و بلند شد . از پایگاه بیرون زد و میخواست به خونه بره اونجا کای یه راه حلی برای گرسنگیش پیدا میکرد . بی حال و شلخته قدم برمیداشت که خیلی ناگهانی حس کرد کسی پشتشه . به بهانه بستن کفشش خم شد و کسی رو ندید . پوفی کرد و مسیرش رو به نزدیکترین سوپر مارکت تغییر داد . دلش نودل نمیخواست ولی یه بسته نودل لیوانی برداشت . آب جوش توش ریخت و منتظر اماده شدنش شد . با بسته نودل اماده خودش رو به صندلی های بیرون مغازه رسوند و شروع به خوردن نودل کرد و زیر چشمی اطراف رو نگاه کرد .
دلش نودل نمیخواست کی ساعت نه صبح نودل میخورد . دلش غذاهایی که کای می پخت رو میخواست .
با نشست کسی جلوش از افکارش دست کشید با دیدن چانیول اخم هاش تو هم رفت : پس تو بودی ؟
چانیول هودی مشکی رنگی پوشیده بود و شلوار مشکی رنگی پاش بود . عینک بزرگی روی چشمهاش بود و موهای بلوندش رو کلاه هودی پوشونده بود . کیونگسو با خودش فکر کرد لباس های چانیول برای الان زیادی گرمه .
چانیول یه بسته کیمباب رو روی میز انداخت : اینو بخور .
کیونگسو به بسته کیمباب اماده نگاه کرد و پوزخندی زد و برش داشت . بازش کرد قبل از اولین گاز زمزمه کرد : قبلا غذای اماده دوست نداشتی .
چانیول شونه بالا انداخت : این روزها حوصله آشپزی ندارم .
کیونگسو سکوت کرد . چانیول هم چیزی نگفت تو سکوت به خوردن کیونگسو خیره بود .
یوکیت کجاست ؟
دنبال یه سری کارها .
به نظر بهتر از منه .
کیونگسو پوزخندی زد : هست .
من یه توضیحی بهت بدهکارم کیونگسو .
غذاش تمام شده بود . کوله اش رو از صندلی کناری برداشت بی توجه به چانیول به سمت ایستگاه اتوبوس رفت و حواسش بود که کسی دنبالش نباشه البته به شرط اینکه چانیول رو در نظر نمی گرفت .
داری منو نادیده میگیری ؟
کیونگسو جواب چانیول رو نداد . چانیول لبخند بامزه ای زد و دنبال کیونگسو راه افتاد . توی ذهنش پر از حرفهای بود که میخواست به کیونگسو بگه ولی همزمان نگرانی بکهیون تمام وجودش رو پر کرده بود .
متاسفم
خیلی اروم زمزمه کرد کیونگسو برای یه قدم متوقف شد و دوباره راه افتاد .
چانیول پوفی کرد و صداش رو کمی تغییر داد : درباره کدومش متاسفی چانیول ؟
سعی کرد مکالمه یکطرفه رو دو طرفه کنه اونم با خودش .
در واقع خیلی چیزها هست که براش متاسفم ولی در حال حاضر برای اینکه رفتم .
کیونگسو می شنید ولی هیچی نگفت . در واقع میخواست تمام این چیزها رو بشنوه و هم غرورش اجازه نمیداد . پس سکوت کرد و سعی کرد منتظر بمونه تا حداقل هرچیزی که میتونه رو بفهمه .
YOU ARE READING
" Devil " [ S2 Uncomplete]
Fantasy" Devil S1 - Complete " " Devil S2 - on going " •¬کاپل: کایسو | کریسهو | هونهان | چانبک •¬ژانر: فانتزی | تخیلی | سوپرنچرال •¬خلاصه: کای پسری با یه تفاوت خاص روحش رو به شیطان می فروشه تا به خواسته اش برسه ولی خیلی زود پشیمون میشه. کای با اون چشم های...
┨S2 Chapter 13 ├
Start from the beginning
![" Devil " [ S2 Uncomplete]](https://img.wattpad.com/cover/218192382-64-k217200.jpg)