Part 39

6.6K 854 113
                                    

ته: ته ساااااااان!! ته گوووووووووک!!!

تهیونگ امد توی اتاق و نگاه چپی به جونگ کوک که بیخیال رو به روی کامپیوتر نشسته بود و بدون توجه به دنیای اطرافش با هیجان بازی میکرد، انداخت و با حرص کوسن خرگوشِ صورتی رنگی رو از روی تخت برداشت و پرت کرد سمت جونگ کوک!

جونگ کوک با برخورد کوسن به سرش نگاه های کوتاه و نامطمئنی به تهیونگ انداخت و آروم گفت: جونم قشنگم؟

تهیونگ با حرص غرید: پاشو ببین پسرا کجان، کل خونه رو زیر و رو کردم!

جونگ کوک که دوباره تمرکزش رو به بازیش داده بود بیخیال گفت: حتما یه جایی دارن آتیش میسوزونن، کم کم پیداشون میشه!

تهیونگ اخم کرد و کوسن قلبی شکل که روش چشم و دهن داشت رو برداشت و ضربه های متعددی به کمر و سرشونه های جونگ کوک کوبید و جونگ کوک شوکه گفت: عه عه تهیونگ نکن الان میبازم تهیوووونگ!!

ته غر زد: دارم میگم بچه ها نیستن چرا انقدر بی توجهی؟

جونگ کوک با صدای کامپیوتر که جمله "game over, you lose" رو با صدای بمی میگفت با چشم های درشت داد زد: نههههههه!!!

تهیونگ نیشخندی زد که بلافاصله جاش رو روی صورتش با اخم پر کرد و غرید: پاشو ببین پسرا کجان وگرنه نصفت میکنم جئون جونگ کوک!

جونگ کوک پوفی کشید و بعد از اینکه کامپیوتر رو با نا امیدی خاموش کرد از روی صندلی بنفش و مشکی رنگ بلند شد بوسه نرمی روی لبهای گرم تهیونگ گذاشت و گفت: رفتم جئون تهیونگه قشنگم رفتم!

تهیونگ با نگاهش جونگ کوک رو به بیرون از اتاق بدرقه کرد و بعد خودش هم رفت تا دنبالشون بگرده.

جونگ کوک وارد حیاط پشتی عمارت شد و دو آلفای جوون رو صدا زد: ته سااان، ته گوووک؟ بیاید بیرون تا آپا کفری نشده !!

چند ثانیه ای سکوت حاکم بود. جونگ کوک چشم هاش رو تو حدقه چرخوند و گفت: اگه بیاید بیرون با خودم میبرمتون سالن تمرین پک!

صدای بچه گونه ای از بالای درخت بزرگ وسط باغ گفت: جدی؟ ایول!

و صدای بچه گونه دیگه ای با سرزنش گفت: ته سان! قرار بود ساکت بمونیم تا ببرنمون دیدن یانگی!

ته سان: اوه!

تهگوک: آههه واقعا که!

جونگ کوک بی صدای به پسر هاش خندید و همونطور که سمت درخت میرفت گفت: انقدر دلتون برای یانگی تنگ شده؟

full moonDär berättelser lever. Upptäck nu