Part 10

9.5K 1.3K 197
                                    

(جونگ کوک)

بعد از رفتن دکتر رفتم سمت تخت. تهیونگ بیهوش روی تخت بود، سر و صورتش یکم خونی بود و رو پیشونیش عرق نشسته بود. نمیخواستم انقدر بهش سخت بگیرم اما وقتی شنیدم فرار کرده از عصبانیت داشتم دیوونه میشدم و غرش های از روی خشم گرگم هم هیچ کمکی به بهتر شدن حالم نمیکرد!

روی شکم خوابیده بود و پیرهنی تنش نبود، فقط شلوار بود. پتو رو کامل روش کشیدم که دوباره سرما نخوره و خودم هم نشستم روی مبل نزدیک بهش.

به ساعت نگاه کردم ساعت 8 شب بود. امروز فقط اولین لحظات شروعش خوب بود. رفتم لباسم رو عوض کردم و برگشتم کنارش رو تخت خوابیدم. به گردنش که باند پیچی بود نگاه کرد. لعنت بهت جئون جونگ کوک خب تو عصبانیت یه ذره هم که شده خودت رو کنترل کن لعنتی...

همینطور که داشتم به خودم فوحش میدادم ،دستم رو سمت موهای جلوی صورتش بردم و اونها رو از جلوی چشم هاش کنار زدم! لب هاش به خاطر فشار بالشت به گونش کمی غنچه شده بود، دلم میخواست اون لبهای وسوسه انگیز رو ببوسم؛ واقعا میخواستم اما جلوی خودم رو گفتم! حضور کسی رو پشت سرم حس کردم. برگشتم و بهش نگاه کردم.

کوک: چی این وقت شب تو رو به سرزمین گرگینه ها کشونده مادر؟

اِما: چطور؟ اجازه ندارم به سرزمینی بیام که خونه پسرم اونجاست؟ میبینم که روی خشنت کار دست امگات داده. واقعا زیباست.

کوک: من عذاب وجدان داره خفم میکنه بعد تو میگی کاری که با امگام کردم زیباست؟

مامان بدون توجه به من گفت: خوب ازش مراقبت کن این پسر جواهر باارزشیه.

کوک: هووووف خودم میدونم اما اون...

اِما: نگران نباش الهه ماه اون رو برای تو انتخاب کرده خودش هم شما رو باهم یکی میکنه.

مکثی کرد و گفت: فردا پسر خاله هات شوگا و جیهوپ میان پیشت

با هیجان گفتم: تا کی؟

اِما: محدودیتی نداره.

بلاخره یه خبر خوب: خوبه دلم براشون تنگ شده بود.

اِما: اگه سلطنت منو به پک پدرت ترجیح میدادی دل تنگ نمیشدی.

کوک: مادر؟ ما در موردش حرف زدیم.

اِما: من دیگه میرم... شب تازه شروع شده.

و بعد با سرعت خوناشامیش ناپدید شد.

(تهیونگ)

صبح با حس کشیده شدن چیز خیس و گرمی رو گردنم چشم هام رو باز کردم. گرگ جونگ کوک بود که داشت گردنم رو لیس میزد. میخواستم بهش بتوپم اما با حس بهتر شدن درد زخمم و گرگم که با دلتنگی بهش خیره شده بود کاملا بی خیالش شدم.

full moonWhere stories live. Discover now