Part 13

8.5K 1.1K 123
                                    

تو ماشین بودم و داشتم به سمت انبار پک میرفتم! امروز قراره محموله مهمات جدید رو برامون بفرستن. تنها نگرانیم راجب اون غارتگر های عوضیه. اونها آلفا ها و بتا هایی هستن که یا خودشون یا خانوادشون از پک ها بیرون انداخته شده بودن.

درحال رانندگی بودم که صدای موبایلم بلند شد. به صفحه گوشی نیم نگاهی انداختم. جین هیونگ بود.

کوک: الو؟ هیو..

جین: جونگ کوکااااااا

یه لحظه ترسیدم. چرا داد میزنه؟

کوک: بله هیونگ چی شده؟

جین: پسره ی بیشعور! تو جفتت رو پیدا کردی و به ما خبر ندادی؟

صدای نامجون هیونگ از پشت گوشی امد: جین عزیزم یکم آرومتر. تصادف میکنیما

جین: نام، اینجا یه نفر وجود داشته باشه که رانندگی بلده اون منم پس انقدر غر نزن

میتونستم حدس بزنم که الان نامجون هیونگ با یه لبخنده پوکر داره نگاش میکنه و همین باعث شد خندم بگیره

جین: هی جئون جونگ کوک به جای معذرت خواهی داری میخندی؟

کوک: جین هیونگ من واقعا شرمندم اما وقت نشود بهتون خبر بدم چو...

جین: عه؟ پس دیگه برای ما وقت نداری؟ جئون منتظر باش خودم موهای سرت رو دونه دونه میکَنم

ماشین رو پارک کردم و پیاده شدم: چه گیری کردما.. هیونگ تو منو نمیشناسی؟ من تا حالا چی رو ازت مخفی کردم؟ از نامجون هیونگ شاید چون خیلی میزنه تو ذوق اما از تو هرگز

نامجون: هی تو چی رو از من مخفی کردی؟

جین: راست میگی

نامجون: بله؟!

جین: اینجوری نگام نکن

نامجون: واقعا که هر کسی ندونه فکر میکنه جونگ کوک پسر دایی جینه منم جفت جینم. الوووو! جئون جونگ کوک، پسر عمه تو منم نه جین.

همون طور که در جواب بتا ها و الفا هایی که بهم سلام میکردن سر تکون میدادم خندیدم: خیلی خب نامجون هیونگ خودم میدونم تو پسر عمه منی نه جین

جین: هیونگ!

چشم هام رو تو حدقه چرخوندم: باشه بابا "جین هیونگ"! من دیگه باید قطع کنم . ماه عسلتون خوش بگذره و جین هیونگ لطفا انقدر از هر غذایی که میپزی کوفت کنید برای من عکس نفرست.

full moonWhere stories live. Discover now