part 24

7.7K 1K 110
                                    

بیشتر اعضای خونه توی پذیرایی بودن و باهم حرف میزدن

جیمین: پس یعنی اون ووبین آشغال دخلش امده.

جین: آره! البته فکر نمیکنم جونگ کوک به همین راحتی بیخیالش بشه.

جیمین: خوبه! پس این آلفا اونقدرا هم بیکفایت و عوضی نیست

یونگی: چرا فکر میکنی جونگکوک عوضیِ؟

جیمین رک گفت: چون اون تهیونگ رو اذیت کرده، به اجبار اینجا نگهش داشت، تهش هم بدون گوش کردن به حرف هاش قضاوتش کرد و بهش توهین کرد

یونگی یه تای ابروش رو بالا داد و گفت: این به نظر تو یعنی عوضی بودن؟

جیمین: فکر میکنی چیزی به جز اینه؟

یونگی: خب به نظر من این یعنی سعی در نگهداشتن جفتش پیش خودش و فریب یه عوضی رو خوردن.

جیمین: میدونی؟ این نشان دهنده اینه که تو هم یه عوضی بیش نیستی

جیمین حرفش رو زد و با حرص بلند شد و رفت تو اتاقی که بهش داده بودن

یونگی رو به رزی کرد و گفت: برادرت جفت داره؟

رزی با تعجب گفت: داشت اما 3 ماه بعد از نامزدیشون مُرد

یونگی "هومی" گفت و سعی کرد نیشخندی که تو ذهنش میزد روی لب هاش نیاد.


یونگی به سمت اتاق جیمین رفت! وقتی وارد شد جیمین رو ندید اما به لطف صدایی که از حمام شنید فهمید اونجاست. نیشخند شیطانی ای زد و رفت داخل اتاق و در رو قفل کرد.

به سمت حمام رفت و در رو باز کرد و نگاهی به داخل انداخت. کار جیمین دیگه تموم شده بود و حوله ای به پایین تنش بسته بود و داشت موهاش رو با حوله دیگه ای خشک میکرد.

با حس بویی متوجه حضور یونگی شد و سریع برگشت سمتش! سعی کرد با دستهاش بالا تنه ی لُختش رو بپوشونه.

با لکنت گفت: تو...تو اینجا..چ..چی کار...میکنی؟

یونگی با نیشخندی گفت: دوش گرفتی؟

جیمین که گونه هاش گُل انداخته بود اخم هاش رو کشید تو هم و گفت: هَ..همین الان برو بیرون

یونگی امد داخل و در رو پشت سرش بست: چرا جوجه؟

جیمین ترسیده گفت: هی هی، برای چی امدی داخل؟ چرا در رو بستی؟

full moonWhere stories live. Discover now