Part 6

10.1K 1.5K 202
                                    

جونگ کوک به یاد آخرین حرف های آلفا کیم افتاد که دقیقا شبیه به حرف ها و نصیحت های پدرش بود

فلش بک:

آلفا کیم بعد از اینکه از دور شدن پسرهاش مطمئن شد به بدنش اجازه داد تسلیم بشه. روی زمین افتاده بود رئیس پک ماه آبی که یکی از همرزمان گذشتش بود بهش نزدیک شد و گفت: سو ببین با خودت و زندگیت چیکار کردی. پشیمون نیستی؟

آلفا کیم با وجود درد زیاد تو بدنش در حالی که خون از دهنش بیرون میومد تکخنده ای کرد و با تمسخر گفت: پشیمون؟ چرا باید ...پشیمون باشم. چا مین ، من از تمام... تصمیماتی که تو زندگیم گرفتم... راضیم. من جفتم رو.. که الهه ماه برام انتخاب کرده بود.. پیدا کردم. بهش عشق ورزیدم...و ازش..مراقبت کردم. اون بهم سه تا توله قوی داد، دوتا آلفا و یه امگای خون اصیل. اون هیبرید جون دخترم رو تو بچگی نجات داده ...بود و من بهش..به خاطر نجات... جون عضو خانوادم مدیو..ن بودم.. و دینم رو هم ادا کردم. من میتونم با این افتخار بمیرم که برای جفتم...یه جفت خوب..و..برای توله هام...یه پدر خوب بودم....تا وقتی که تو ذهن جفت و توله هام...پدر و همسر خوبی باشم...چه اهمیتی داره بقیه...در موردم..چی فکر میکنن.

آلفا کیم بعد از اینکه حرفهاش رو زد مُرد اما تمام حرف هاش آبی شد و روی دونه هایی که پدر آلفای پک ماه درخشان تو قلب پسرش کاشته بود روان شد.

پایان فلش بک:

از سر میز بلند شد و رفت به حیاط پشتی عمارت. اونجا باغی بود که پدرش با دست های خودش درست کرده بود. همینطور بین گل ها قدم میزد که صدای مادرش رو شنید: جونگ کوک!

برگشت به سمت صدا و مادرش، ملکه خوناشام ها اِما رو دید.

(اِما مادر کوک و ملکه خوناشام ها! درویش کن ببینم؛ به کجا داری نگاه میکنی؟🧐😅)

Oops! Această imagine nu respectă Ghidul de Conținut. Pentru a continua publicarea, te rugăm să înlături imaginea sau să încarci o altă imagine.

(اِما مادر کوک و ملکه خوناشام ها! درویش کن ببینم؛ به کجا داری نگاه میکنی؟🧐😅)

کوک: مادر؟ چیشده که امدی اینجا؟

اِما: خبر پیدا شدن جفت پسرم تا سرزمین خوناشام ها هم رسیده.

جونگ کوکلبخند مضطربی زد و گفت: پس شما هم شنیدید؟

full moonUnde poveștirile trăiesc. Descoperă acum