چی میتونم بگم؟
هیچی...امشب صبر کردم تا بابا بخوابه و بعد برات نامه بنویسم. اگه ازم بپرسه چی مینویسی چی بگم؟
دستم خیلی بهتر شده، اما هنوز میسوزه. مخصوصا وقتی که کابوس میبینم و توی خواب زیاد تکونش میدم. چرا نمیتونم احساس پشیمونی کنم؟ من کار درستی کردم یونگی، خودم رو محو کردم تا هیچکدوممون آسیب نبینیم. تو گفتی دوستم داری اما نمیتونم باور کنم. جدا از این که زمانی معشوقم بودی، چطور میتونم باور کنم دوستم داری وقتی من از خودم متنفرم؟
بابا هنوز اینجاست. این سومین روزه. نمیدونم چرا اما با دیدنش احساس خفگی میکنم . جدیدا ازش میترسم. احساس میکنم بابا برام مثل یه کاغذ سفید شده، کاغذی که ممکنه سند خوشبختیم بشه یا برعکس، گواهی مرگم. اگه بفهمه من گناهکارم من رو میکشه؟ واقعا این کار رو به خاطر خدا میکنه؟ اگه من جای خدا بودم با دیدن این کار ازش ناامید میشدم... اما من که خدا نیستم. من پارک جیمینم، یه پسر گناهکار.
یونگی یه درس جدید بهت میدم. اگه بخوای کسی رو بپرستی، توی تمام لحظات سخت زندگیت باید بهش فکر کنی. مثل من که به این فکر میکنم، که اگه تو الان اینجا بودی میتونستم سرم رو توی سینهت مخفی و ساعتها گریه کنم.
DU LIEST GERADE
My Yellow Flower (YoonMin)
Fanfiction- برگرد... + برگردم که دوباره رهام کنی؟ ممکنه بعد از شش سال دوری، دو نفر دوباره به هم برسن؟ جیمین کسی بود که به خواستهی خودش از یونگی جدا شده بود اما کی میدونست حتی بعد از شش سال باز هم نمیتونه اون پسر رو فراموش کنه؟ ⊱ فیک ⊸ گل زردِ من ⊱ ژانر...