𝑀𝑒𝑠𝑠𝑎𝑔𝑒 9

364 90 17
                                    

فکر کنم بدم.... آره، همینه.

جیمینا...
امروز خیلی تحقیر شدم...
می‌دونی، وارد جزییات نمیشم ولی رئیس من یه آدم روانیه و وقتی عصبی میشه کیسه بوکسش منم.

جیمینا...
میشه صد بار صدات بزنم؟ یا شاید بیشتر؟ نمی‌دونم...

جیمین من خیلی بدم... حالم بده
جیمین... من دارم عین دیوونه‌ها توی این خونه‌ی خالی زجه میزنم.
اوه راستی نکو هم هست، ولی اون... اون که نمی‌تونه آرومم کنه.

جیمین. می‌دونستی اسمت خیلی قشنگه؟ آه...برای من که اینطوریه. می‌تونم روی قلبم صد بار بنویسم 'جیمین'. میشه تنها کلمه‌ای که از دهنم بیرون میاد اسم تو باشه؟

جیمین من خسته‌ام. من... من دارم می‌شکنم اما باز هم می‌تونم توی این اوضاع تصورت کنم.

این ترسناکه ولی من می‌بینمت. من تو رو وقتی گریه می‌کنم می‌بینم. می‌بینم که کنارم نشستی و اشک‌هام رو با دست‌های نازت پاک می‌کنی. دوست نداشتی بگم دست‌های تپلت خیلی نازن ولی الان میگم... جیمین دست‌هات خیلی خوبن و من حتی از لب‌های شیرینت هم بیشتر دوستشون دارم، چون اونا اشک‌های من رو پاک می‌کردن.

الان که اینجوریه... منظورم اینه که الان، وقتی اینقدر درمونده‌ام، بیشتر از هر وقتی می‌خوام برات بنویسم.
می‌خوام بگم برگردی. می‌خوام بگم بعد از شیش سالی که ازت دور بودم، بعد از تمام اون شیش سالی که انگار توی جهنم می‌سوخت و تو نبودی تا خاکسترم رو جمع کنی، بعد از اون همه وقتی که بهت فکر کردم، دارم دیوونه میشم.

آره جیمین، زندگی کردن با رویای تو لذت بخشه اما ترسناک هم هست.
ممکنه اگه نجاتم ندی دیر بشه. ممکنه دیگه بعدش یونگی‌ای نباشه بخواد منتظرت بمونه.

جیمین، می‌دونی که... می‌دونی که می‌ترسم بیام دنبالت؟ می‌ترسم بیام و ببینم تو مثل من دلتنگ نیستی. می‌ترسم که ببینم دوباره عاشق شدی، می‌ترسم ببینم زندگیت خوبه اون هم وقتی من اینقدر تلاش می‌کنم تا تو رو دوباره برگردونم.

می‌دونم خواسته‌ی زیادیه. من همیشه بیشتر می‌خواستم. حتی وقتی که بچه بودم و بهم گفتن به عنوان یه پسر فقیر و بیچاره نمی‌تونم برم کلاس پیانو باز هم بیشتر می‌خواستم، برای همین با یه پسر دوست شدم تا خونه‌شون پیانو داشته باشه و من بتونم بالاخره دست‌هام رو روی اون دکمه‌‌ها لعنتیش بذارم و یه موسیقی غم‌انگیز مثل زندگیم بنوازم.

جیمین من خیلی بیشتر می‌خواستم، من بیشتر می‌خواستم طعم لب‌هات رو بچشم اما تو دورتر شدی.
لعنت به من، وقتی از مستیِ وجودت به خودم اومدم، دیدم که رفتی و حتی دیگه نمی‌تونم ببینمت.

جیمینا من خیلی زیاد اشک می‌ریزم. زیاد اشک می‌ریزم تا دست‌های تو برگردن.

اوه بذار بهت بگم رویای تو الان کجاست. بذار بهت بگم، اون جیمین خیالی الان توی آشپزخونه‌ست و داره توی این هوای سرد یه نوشیدنی خنک درست می‌کنه تا بلکه سرماش بتونه آرومم کنه. ولی من خیلی وقته که پر از سرمام.

جیمین، این روزا زیاد بارون می‌باره. می‌بینی؟ حتی آسمون هم برام اشک می‌ریزه.
آسمون رو خیلی دوست داشتی. یادته همیشه دوست داشتی به ابر‌ها دست بزنی؟ بهت قول داده بودم وقتی به اندازه کافی پول داشتم یه بار با هم سوار بالن شیم و بریم توی ابرها... اما هیچوقت نشد.

ببخش که آسمونت داره به خاطرم اشک می‌ریزه. می‌دونی که دست خودم نیست، زیادی رقت‌انگیزم...

My Yellow Flower  (YoonMin) Onde histórias criam vida. Descubra agora