𝑀𝑒𝑠𝑠𝑎𝑔𝑒 5

396 105 8
                                    

چقدر زیاد بارون میاد...

امروز یکم وقتم آزادتره چون رییس چاقم سرمای بدی خورده و نمیره جایی، برای همین می‌خوام زیاد برات بنویسم.

گفتم بارون، یادته اولین قرارمون توی یه روز بارونی بود؟
تو خیلی سردت بود اما فقط لبخند میزدی. مردم از زیر چتر آسمون فرار می‌کردن اما من و تو درست همونجا ایستادیم و مثل دیوونه‌ها از خیس شدن و خندیدن لذت بردیم. البته الان که دارم درست درموردش فکر می‌کنم می‌بینم بیشتر از همه اون روز از تو لذت بردم... وقتی موهای مشکیت به پیشونیت چسبیده بود و به پهنای صورت می‌خندیدی واقعا پرستیدنی بودی. اون اوایل هنوز موهات رو زرد نکرده بودی.
باشه باشه... زرد نه... بلوند...
خنده*

ولی... امیدوارم موهات هنوز هم همون رنگی باشه. همون رنگی که وقتی به خورشید نگاه می‌کنم من رو یاد مو‌های تو میندازه. میگن نگاه کردن مستقیم به خورشید ضرر داره. ولی من دلم خیلی برات تنگ شده برای همین، هم به خورشید نگاه می‌کنم و هم مست می‌کنم.
حداقلش تو اینجا نیستی که جلوم رو بگیری و اخم کنی چون مراقب خودم نیستم.

از دفعه‌ی پیش که پیانو زدم خیلی می‌گذره. پیانو با بارون خیلی قشنگ میشه جیمینا.
قبلا وقتی توی یه مدرسه کار می‌کردم، روز‌های بارونی پشت پیانوی کلاس موسیقی می‌نشستم و پیانو میزدم. یه بار یکی از پسرهای مدرسه یواشکی اومد تو و بهش گوش داد. خیلی خوشش اومد و بهم گفت حتما باید پیانیست شم. اسمش جونگ‌کوک بود.
قرار بود قبل از این که برم سربازی به دیدنم بیاد ولی نیومد. غمگین بود، خیلی... مثل من بود وقتی که تو رو از دست دادم.

نِکو حالش خیلی بهتر شده. امروز باهام کلی درد و دل کرد. البته من فقط میو میو می‌شنیدم اما بازم با لبخند به حرف‌هاش گوش دادم. البته شاید هم فقط غذا می‌خواست و داشت غر میزد.
فکر کنم اون هم فهمیده خیلی شبیه منه. شایدم نه...

امشب شام رامیون داریم از نوع فوریش. :)
دلم برای رامیون تنگ شده بود، مخصوصا از اونایی که توی دئگو می‌خوردم.

جیمینا تو دلت برای چی تنگ شده؟
دلت برای من تنگ نشه چون انتظار خیلی سخته. فقط بدون که روزی در کنار هم دوباره شاد زندگی می‌کنیم، باشه؟ من زود میام.

My Yellow Flower  (YoonMin) Where stories live. Discover now