پایان فلش بک
با یاداوری اون خاطرات لبخند تلخی روی لبش اومد به قسمتی از تخت که همیشه بکهیون روش دراز میکشید دست کشید و دوباره از نگرانی پر شد . باید یه کاری میکرد . یه چیزی سر جاش نبود و چانیول نمی تونست باور کنه بکهیون خودش از بیمارستان بیرون رفته باید اون زن رو پیدا میکرد . چانیول خیلی چیزها به بکهیون بدهکار بود و بکهیون چیزهای مهمی هم به همراه داشت و یکی از اونها قلب چانیول بود که قرار نبود بی خیالش شه .
فضای بار درست شبیه چیزی بود که به یاد داشت . درست مثل آخرین بار که با کیونگسو اومده بود . درست انگار توی یه چاله توقف زمان فرود اومده بود . هیچ چیزی از آخرین بار فرق نکرده بود . بر خلاف بیرون توی بار کسی به این توجه نمی کرد که با یه عینک آفتابی می گرده . هر کس سرش به کار خودش بود . بعضی ها از نوشیدنیشون لذت می بردن و بعضی ها غرق موسیقی بودند و خودشون رو تکون میدادند و تعداد کمی واقعا می رقصیدند . یه سری هم حواسشون به پارتنر و همراهشون بود و یه سری نیاز داشتند خیلی سریع به اتاقها منتقل شن.
به سمت پیشخوان رفت و یه نوشیدنی سبک سفارش داد به هر حال مست نمیشد پس لازم نبود خودش رو با یه چیز قوی اذیت کنه .
در حال مزه کردن نوشیدنیش توی بار یه نگاهی انداخت و با ندیدن کسی که می خواست برگشت و به بارمن نگاه کرد : هی
مرد نگاه خسته ای بهش انداخت : چیز دیگه ای میخوای ؟
_ دنبال مینزی می گردم .
_ یکم باید صبر کنی طبقه بالاست .
پوفی کرد و یه نوشیدنی دیگه گرفت . به اهنگ گوش داد و بدون اینکه بخواد بدنش همونجا روی صندلی با اهنگ تکون میخورد . نگاهش به دیجی افتاد . یه زمانی ارزوش بود دیجی بشه . چقدر اون زمان دور به نظر می رسید . خیلی خیلی دور .
_ وقتی شنیدم یکی دنبالم میگرده حتی فکر نمیکردم تو رو ببینم .
کای با شنیدن صدای مینزی به سمتش برگشت و به دختر که توی یه لباس مدرسه ای بود نگاه کرد . یه پیراهن سفید و یه دامن کوتاه . متفاوت تر از دفعی قبل بود .
_ مینزی
_ هم اسمم رو یادته و هم دوباره اومدی.
_ خودمم باورم نمیشه اینجام .
مینزی خندید و کنار کای نشست و لیوان نوشیدنی که بارمن روی پیشخوان قرار داد رو برداشت و مزه کرد و کمی به سمت کای چرخید و لبخند زد : می دونی از اینکه اینجایی زیادی هیجان زده ام ... چیزی که دفعه قبل بهم دادی اونقدر عالی بود که نمی تونم فراموشش کنم .
کای پوزخند زد : چیزی هم که تو ازم گرفتی رو من قرار نیست فراموش کنم .
مینزی ابروش رو بالا انداخت .
_ چی تو رو به اینجا کشیده یوکی ؟
کای برای لحظاتی به مینزی نگاه کرد و بعد با خودش فکر کرد کاری که میخواد بکنه درسته یا نه و در نهایت با مرور اون روز به این نتیجه رسید که آره .
_ معامله ... میخوام باهات معامله کنم .
مینزی به نظر علاقه مند بود چون لبخند بزرگی زد و کمی توی صورت کای خم شد . حالا می تونست پشت اون عینک افتابی بزرگ درخشش زرد چشم های زیبای پسر رو ببینه .
_ چی میخوای پسر؟
_ کاری که دفعه قبل کردی رو میخوام .
_ منظورت یه بوسه است ؟
کای برای لحظاتی به چشمهای شیطون دختر خیره شد میتونست توش خودش رو ببینه . میخواست بره میدونست این کار اشتباهه میدونست پشیمونی داره . درست حسی رو داشت که وقتی اون قرارداد کوفتی رو بهش داده بودند امضا میکرد درست مثل اون موقع میدونست پشیمون میشه و درست مثل اون موقع بی خیال احساسش شد . نفس عمیقی کشید و سرش رو خم کرد و کمی نزدیک صورت دختر کرد و باعث شد اونم هیجان زده بشه .
_ آره و بیشتر .
مینزی هیجان زده شده بود انرژی اون مرد اونقدر زیاد بود که حتی از این فاصله هم داشت حسش میکرد . این اشتباه بود. نباید خودش رو درگیر این چیزها کنه پریدن با یه یوکی می تونست همون اشتباهی باشه که اونو به جهنم بر میگردوند ولی طمع شیرین انرژی اون مرد مانعش بود . می تونست حسش کنه می تونست واضح ببینه این معامله دست کمی از معاملات دویل نداره ولی مینزی خیلی هیجان زده بود می خواست امتحاش کنه میخواست توش عرق شه .
_ و در عوض من چی گیرم میاد ؟
پوزخندی زد و عینکش رو برداشت و روی پیشخوان گذاشت : چیزی که دفعه قبل به دست اوردی ؟
_ و حتی بیشتر ؟
_ و حتی بیشتر
دختر از ذوق خنده ای کرد و خواست فاصله کمی که بین لبهای خودش و یوکی مونده بود رو پر کنه که دست کای مانعش شد .
_ داری به چیزی که خودت میخوای برسی پس سود من کو ؟
دختر نفس عمیقی کشید : پلک بزن .
کای درست مثل حس اولین گناه سرشار از هیجان و اضطراب شد . آب دهنش رو قورت داد و بعد پلکهاش رو روی هم گذاشت و دوباره باز کرد . کیونگسو رو به روش نشسته بود و با لبخند بهش زل زده بود . لبخند زیبایی که کای کم دیده بود و قلبش رو به تپش می انداخت . دستش رو دراز کرد و صورت کیونگسو رو نوازش کرد کاملا واقعی بود .
_ کیونگسو ...
_ میتونم به چیزی که بخوام برسم ؟
کیونگسو زمزمه کرد و کای هیجان زده شد و با سر تایید کرد . و کیونگسو سریع جلو رفت صورت کای رو نوازش کرد و دست انداخت دور گردن کای و کمی روی صورت کای خم شد و لبهاش رو لبهای کای گذاشت و همون برخورد باعث شد کای بفهمه حتی اگه ممنوعه و اشتباهه لذت بخشه . کای دوستش داشت . هیجان زده اش کرده بود .
کیونگسو کمی عقب کشید ولی هنوز اونقدر نزدیک هم بودند که نفسهای هم رو نفس می کشیدند .
VOUS LISEZ
" Devil " [ S2 Uncomplete]
Fantasy" Devil S1 - Complete " " Devil S2 - on going " •¬کاپل: کایسو | کریسهو | هونهان | چانبک •¬ژانر: فانتزی | تخیلی | سوپرنچرال •¬خلاصه: کای پسری با یه تفاوت خاص روحش رو به شیطان می فروشه تا به خواسته اش برسه ولی خیلی زود پشیمون میشه. کای با اون چشم های...
┨S2 Chapter 12 ├
Depuis le début
![" Devil " [ S2 Uncomplete]](https://img.wattpad.com/cover/218192382-64-k217200.jpg)