┨S2 Chapter 10 ├

Start from the beginning
                                        

توی بیمارستان بودند و کیونگسو داشت با پرستار درباره گم شدن بکهیون دعوا میکرد و توی اون مدت کای داشت اتاق بکهیون رو می گشت . چانیول با عصبانیت به کای نگاه میکرد : من قبلا همه اینجا رو گشتم .
کای بی توجه به چانیول به کارش داشت ادامه میداد . همین چانیول رو عصبی میکرد. زیاد از یوکی کیونگسو خوشش نمی اومد . کیونگسو وارد اتاق شد و با عصبانیت دستی توی موهاش کرد : هیچ کس هیچی نمی دونه فقط می دونن صبح بکهیون دیگه اینجا نبوده .
_پیگیری چیزی نکردن ؟
کای پرسید و کیونگسو جواب داد : به پلیس گفتن ولی چیزی پیدا نیست .
چانیول پوفی کرد : فکر میکنید بدون انجام این کارها سراغ شما می اومدم ؟
کیونگسو به چانیول محل نداد و به سمت کای برگشت : پلیس با تو نهایتا یه ساعت دیگه وقت داری .
کای سری تکون داد . کیونگسو شروع کرد چیزهای برای کای گفتن ولی چانیول توجه نمی کرد . نگاهش به تخت بکهیون بود . چقدر شبها به این اتاق اومده بود و از بکهیون میخواست چشمهاش رو باز کنه . خدایا چقدر دلش برای اون پسر تنگ شده بود . پسری که با لجبازی تونسته بود وارد زندگی چانیول بشه و با کله شقی توی زندگیش مونده بود و تبدیل به کل زندگی چانیول شده بود .
کیونگسو متوجه حواس پرتی چانیول شد . خیلی چیزها میخواست از چانیول بپرسه ولی اینجا جاش نبود .
_ بهتره برگردیم خونه .
وقتی واکنشی از  چانیول ندید تاکید کرد : تو هم می یای چانیول .
چانیول به خودش اومد و نگاهش رو از تخت گرفت و تایید کرد . برای پیدا کردن بکهیون حاضر بود هرکاری کنه .
تو راه برگشت به خونه کسی چیزی نمیگفت . هر کس افکارش برای خودش بود . کای به کیونگسو فکر میکرد ، کیونگسو به چانیول و چانیول به بکهیون .
وقتی به خونه رسیدند کای سریع لب تابش رو برداشت و روی کاناپه نشست و شروع به کار کرد . کیونگسو به چانیول اشاره کرد بشینه و خودش نزدیک کای جایی که به صحفه لب تاب دید داشته باشه نشست .
چانیول توی فکر بود . اونجا نشستن براش سخت بود ولی نمی تونست کاری کنه . تمام کارهایی که برای پیدا کردن بکهیون به سرش زده بود رو از دیشب که متوجه ناپدید شدنش شده بود امتحان کرده بود ولی نتونسته بود کاری کنه . ترسیده بود و حس خوبی نداشت . برای همین وقتی ناامید و ترسیده بود فقط یه راه حل به ذهنش رسیده بود کیونگسو و حالا نمی دونست کار درستی کرده یا نه .
با حرص صورتش رو فشار داد . چیکار باید میکرد . فقط میخواست بکهیون برگرده .
_وقتشه یه چیزهایی رو توضیح بدی چانیول .
توجه کای و چانیول همزمان جمع شد . کای در حواسش رو به مکالمه رو به  روش داد . چانیول پوفی کرد .
_چی میخواین بدونی بپرس .
_بکهیون  رو از کجا می شناسی ؟
کیونگسو بی معطلی پرسید و چانیول آهی کشید : بعد از اینکه از اینجا رفتم دیدمش .
کیونگسو ابروش رو بالا انداخت . کای ترجیح میداد یکم بیشتر درباره اون بخش رفتن از اینجاش بشنوه ولی ظاهرا نه چانیول و نه کیونگسو علاقه ای به این بخش نداشتند . کای باید یه فکری به حال اطلاعاتش میکرد .

" Devil " [ S2 Uncomplete]Where stories live. Discover now