Carpe-fucking-diem 1

5.7K 667 986
                                    

کلمه Carpe Diem به معنای :دم را غنیمت شمار

ترجمه کامل عبارت میشه:از امروز تا می‌توانی استفاده کن چون هیچ‌کس فردایی را تضمین نکرده است.

خیام هم میگه:

چون عهده نمی‌شود کسی فردا را،

حالی خوش کن تو این دل شیدا را.

کلاس ادبیات راه انداختم:|

دوستان سوتفاهم پیش اومده. من گفتم دوتا قسمت رسمی مونده. ولی اینکه تو دست من چندتا چپتر مونده باشه مشخص نیست. من غیررسمیم.

من با قسمت های جیمین این چپتر کلی گریه کردم. انشالله به امید خداوند متعال و به نام "به گوهی" بزرگوار شما هم گریه کنید که من تنها نباشم. چرا فقط باید روی من اثر بذاره؟

راستی قبل از اینکه برید سراغ داستان. اون آگوست دی چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خشک خشک اتک زد. آهنگ مورد علاقتون چیه؟ من همش رو دوست داشتم ولی اونی که با مکس خوند و آهنگ اصلی رو خیلییییییی دوست دارم.

********************************

جمعه اونقدر سریع رسید که تهیونگ یکبار دیگه از پرواز زمان متعجب شد. چندروز اخیر مبهم و به سرعت برق و باد گذشت و باورش نمیشد که تقریبا چهارماه تمام رو داخل هدوگجه پا دووم آورده. تهیونگ میدونست که ماموران مخفی فقط یازدماه زمان دارن و سپس از عملیات بیرون کشیده میشدن. حتی توی اون مدت نیز به دست آوردن اطلاعات کافی برای صدور حکم بازداشت و محاکمه افراد کار سختی به شمار میره. دستاورد اون توی کمتر نصف اون زمان از همشون بیشتر بود اما نمیتونست بهش افتخار کنه. تنها دلیل موفقیتش نزدیک شدن به جونگکوک بود و اگه مراحل رو مثل بقیه مامورها طی میکرد به اینجا نمیرسید. تهیونگ شک نداشت که در اون صورت تا الان سه تا اتفاق براش افتاده بود: لو رفته بود، پشتش رو به تیم کرده بود یا مرده بود.

یک سوم سال رو به عنوان مامور مخفی زندگی کرده و امروز بالاخره قرار بود تموم بشه.

تهیونگ واقعا نمیدونست چه احساسی داشته باشه. میدونست اون احساس آرامشی که فکر میکرد پیدا میکنه رو نداره. احساسش مخلوطی از چیزای مختلف مثل استرس، تردید و پشیمانی بود. احتمالا تنفر از خودش هم بخشی از اون احساسات رو تشکیل میداد. پشت میز آشپزخونه نشسته بود و لیوان آبی به دست داشت. میتونست سنگینی متادون رو روی زبانش احساس کنه. تا الان مطمئن شده بود که عوارض منفیش بیشتر از عوارض مثبتشه، خصوصا وقتی نگاهش به جونگکوک میفتاد.

جونگکوکی که از هیچ چیز خبرنداشت و نمیدونست داره آخرین صبحانه اش رو بعنوان یک انسان آزاد میخوره و آخرین باریه که در کنار اون و جیمینه.

چندروز آخر جیمین سرحال تر شده و یک جورایی به حال و هوای قبل برگشته بود. در نتیجه جونگکوک هم دیگه به افسردگی ناگهانی اون روزش اشاره نکرد. اما به محض اینکه مرد جوانتر روش رو برمیگردوند، تهیونگ میدید که چطور لب های جیمین آویزون میشن و نگاهش یخ میبنده. درحال حاضر جیمین به باقی مانده غذاش ناخنک میزد و فقط ادای غذا خوردن درمیاورد.

House Of Cards Where stories live. Discover now