نشان دادن بندها ۲ 🔞

17.6K 1.2K 292
                                    

های :| ۷۰۰۰کلمه شد این پارت :|
حوصلم نشد ادیت کنم. خودتون به بزرگی خودتون اشکالات رو ببخشید.
از اونجایی که بعد داستان ممکنه براتون سوال پیش بیاد باید بگم که جونگکوک همچنان تاپ هست. نگران نباشید.
و اینکه این قسمت +۱۸ میباشد. با چشم بسته بخونید.

●○●○●○●○●○

در تمام زندگیش هیچ ماشین سواری ای تا این اندازه خجالت آور نبوده. تهیونگ خاطرات محوی از ماشین سواری داشت. از شکستن مچ دستش در سن هفت سالگی در پارک و رسونده شدن به بیمارستان توسط پدرش با ماشین درحالیکه جیغ میکشید و گریه میکرد،‌ تا نوازش های ناواردانه پشت ماشین برادر دوستش که درحال حاضر حتی چهره اش رو به یاد نمیاورد. حتی بعد از قتل نام هم سوار ماشین شده بود... اما این یک چیز دیگه بود.

تهیونگ خودش رو مجبور به نگاه کردن به جونگکوک کرد و پرسید:«برنامه امروز چیه، ارباب جئون؟» هرگز نمیدونست که هرروز چه اتفاقی میفته. «یک جلسه دیگه؟»

جونگکوک پاسخ داد:«نه دقیقا.» خوب و خشنود و آروم به نظر میرسید. تهیونگ کنجکاو بود که چرا به نظر میرسه که جونگکوک خواب زیادی نداشته. انگار که خودش جواب رو نمیدونست. احتمالا مرد جوون صبح قبل از ورود به آسانسور دو سه لاین کوکایین رو بالا کشیده. «بیشتر یک... یک تبادل. درواقع تبادل تجاری.»

«منم باید همراهیتون کنم؟» تهیونگ نیازی به توضیح بیشتر نداشت چرا که منظورش کاملا مشخص بود. میخواست بپرسه که “آیا امروز هم باید مردی رو قطع عضو کنم؟”، “باید مردی رو شکنجه کنم؟”‌ یا “باید کسی رو بکشم؟”‌. سنگینی اسلحه داخل جیب کتش عجیب بود و اصلا دوستش نداشت. بوی خطر میداد اما دونستن اینکه جلسه امروز فقط یک مبادله است کمی اون رو سبک تر میکرد.

جونگکوک گفت:«نیازی نیست که نگران خشونت باشی، تهیونگ.» دستش رو روی زانوش گذاشت گویی که از اول به همونجا تعلق داشته. «امروز آسمون آبیه و آب زلاله.»

اینکه تهیونگ چطور میتونست به چشماش نگاه کنه رو خودش هم نمیدونست. جایی در عمق وجودش فکر میکرد که شاید جونگکوک سرش شلوغ بوده و چیزی ندیده. و اون بخش با فکر کردن به این احتمال احساس آرامش میکرد. اما اون دید که صبح جونگکوک چطور بهش نگاه کرد و همونجا فهمید که جونگکوک همه چیز رو دیده. پوزخندش وقتی که بهش اشاره کرد که دنبالش بره. جونگکوک نمایشش رو دیده و پوزخندش نشون میداد که خوشش اومده. لعنت، ممکنه حتی درحال تماشا کردنش خودش رو لمس کرده باشه.

تهیونگ میدونست که داره بازی خطرناکی رو میکنه. بعد از اتفاقات داخل پنت هاوس،‌پورنوگرافی و تنش های جنسی بی شرمانه ای که جونگکوک از ایجادشون لذت میبرد،‌ حس میکرد یک میانبر پیدا کرده. راهی برای نزدیک شدن به جونگکوک تا آخرین حد ممکن. استفاده از سکس بعنوان اسلحه و بدست آوردن اطلاعات. یک زمانی فکر میکرد پاچه خواری و کثیف کردن دستاش راه ورودشه، اما حالا میدونست اینطور نیست.

قتل و سکس تنها چیزایی بودن که در مغز جونگکوک وجود داشتن و اون میتونست از هردو اونها استفاده کنه.

ایا احساس خطر و شیطنت ها و تعقیب ها لذت داشت؟  تهیونگ نمیتونست این حقیقت که از این بخش لذت میبرد رو انکار کنه. نمایشش دروغین نبود. اون با دونستن این مسئله که جونگکوک اون رو تماشا میکنه جلق زده بود.

البته با فکر کردن به جیمین و اجراش در اتاق خواب شروع شد –که تفاوتی با تماشای پورنوگرافی نداشت- و خیلی زود تبدیل به تصور جونگکوک روی تخت و سکس با اون شد. جونگکوک داخل اون تلمبه میزد، از لذت ناله میکرد و بهش میگفت که چقدر خوبه.

House Of Cards Where stories live. Discover now