تیر خلاص ۱

6.6K 855 205
                                    



تهیونگ قبلا به سنگاپور نرفته بود. در سنین کودکی و نوجوانی چندین سفر خارجه رو تجربه کرده بود اما هیچ کدوم بیشتر از چند روز طول نکشیده بودن. پدر و مادرش نمیتونستن از پس هزینه ی روزهای بیشتر بربیان. سفری به ساپارو ژاپن در هفت سالگی برای فستیوال سالانه برف، سفری به نیوزیلند که عاشقش شده بود و هرچند سال یک بار گذراندن یک آخر هفته در تایلند برای ملاقات بعضی از اعضای خانواده. خاطرات خوبی از اون سفرها بیاد داشت چرا که با وجود کوتاهی لذت بخش بودن. اما قبلا به سنگاپور نرفته بود. میدونست جاذبه اصلی شهر تجارت بود برای همین پدرومادرش هیچ وقت اینجا رو به عنوان مقصد سفر انتخاب نکرده بودن. شک نداشت دلیل سفر خودش و جونگکوک نیز همین بود. کار. یک کار خیلی مهم. هرچند جونگکوک وارد جزییات نشده و تنها به گفتن جمله "باید یک قرارداد کاری برای خودم و پدرم امضا کنم" بسنده کرده بود. تهیونگ درباره زمینه کاری هدوگجه پا در سنگاپور اطلاعاتی داشت پس وقتی حرف از قرارداد به میون میومد میدونست درباره کازینو میمون طلایی حرف میزنن. مسئله ی دیگری که این میزان توجه رو جلب کنه وجود نداشت. کازینو مشترک میان جئون و کیم مهم ترین تجارت هدوگجه پا در سنگاپور بود و این مسئله که کیم جینوو سهام زیادی داشت هم بی تاثیر نبود. اما بجز مالکیت و سهام، کازینو به هدوگجه پا تعلق داشت پس میشد گفت بیشتر برای جونگکوکه. تهیونگ روی صندلی کنار راهرو نشسته بود و یک لیوان ویسکی در دست داشت. از صندلی کنار پنجره خوشش نمیومد. بالاخره به این نتیجه رسید که دلیل این سفر چیه.

جونگکوک قصدداشت با لغو قرارداد، قدرت و نفوذ جینوو رو در کشور کم کنه. جینوو گنده زده بود و حالا قراربود در عرض دوازده ساعت یا کمتر دارایی بزرگی رو از دست بده. از اون دارایی هایی که هرساله میلیاردها دلار برای براشون سود داشت. از نظر تهیونگ از دست دادن هیچ چیز به اندازه مونوپولی کازینو بد نبود. و ظاهرا جین وو قرار بود اون رو به جونگکوک ببازه.

تهیونگ میدونست ممکنه اشتباه کنه اما این اولین چیزی بود که به ذهنش رسید. اگر روی صندلیش در اداره یونگسانگ-گو نشسته بود و هزاران پا از زمین فاصله نداشت هم این اولین چیزی بود که به ذهنش میرسید. مسائل دیگر در مقایسه ناچیز به نظر میرسیدن. همشون از اون کارهایی بودن که میتونست با یک ویدئو کنفرانس حلشون کنه. مطمئنا لغو یک قرارداد رو نمیشد از پشت کامپیوتر و وبکم انجام داد.

«جونگکوک؟»

جونگکوک با شنیدن صداش نگاهش رو از پنجره گرفت و به اون داد. بخاطر ارتفاع زیاد ابرها کمتر شده بودن اما تهیونگ جرئت نگاه کردن به بیرون رو نداشت. زیادی بلند بود. نمیخواست دریای ابر زیر پاشون رو ببینه و یکهو متوجه بشه که نمیتونه نفس بکشه. نزدیک های غروب بود و احساس خستگی میکرد اما مرد جوانتر به هشیاری همیشه بود. نتیجه آدرنالین بود یا بالاکشیدن یواشکی چندین لاین کوکایین پیش از ترک آپارتمان؟ جونگکوک با بی حوصلگی ابرویی بالا انداخت و ازش خواست که ادامه بده پس تهیونگ لیوانش رو روی میز مقابلش گذاشت و روی صندلی جابجا شد تا کتش رو مرتب کنه.

House Of Cards Where stories live. Discover now