بیبی، هرزه، عروسک (تکرار) 🔞

16.4K 984 948
                                    

:)سلام

فکرنمیکردم موفق شم تا جمعه دیگه بیام. ولی اومدم

این چپتر طولانیه پس اگه فکرکردید ادیتش میکنم باید بگم زیادی من رودست بالا گرفتید. خلاصه اگه دیدید مثل سری قبل جیمین داشت وانگبی رو میکرد زیاد تعجب نکنید. اشتباه ترجمه است :))))))))

************

برخلاف صبح روز قبل تهیونگ با حس سوزش و خارش و درد شانه اش بیدار نشد، بلکه صدای ملایم بسته شدن درب اون رو از خواب پروند. در سکوت اتاق زیادی بلند به نظر میرسید، به بلندی شلیک گلوله. چشم هاش رو برای تماشا سقف باز کرد. تماشا کردن تصویر خودش که در آینه سقفی بهش خیره شده بود حس عجیبی داشت. به کمر خوابیده بود و ملحفه های سفیدرنگ نیم تنه پایینش رو پوشانده بودن. درست درکنارش جیمین خودش رو مثل گلوله توپ جمع کرده و کاملا زیر ملحفه ها پنهان بود. تهیونگ چندثانیه به اون مرد نگاه کرد و سپس نگاهش رو به سوی دیگر اتاق داد تا ببینه چه خبره.

جونگکوک تازه وارد سوییت شده و در استانه در ایستاده بود. تهیونگ دید که مشغول درآوردن کفش هاشه، خم شده بود و تهیونگ نمیتونست صورتش رو ببینه. ساعت چند بود؟ نور نارنجی رنگی از لای پرده ها به داخل خزیده و تهیونگ نمیدونست نشان دهنده غروبه یا طلوع. درحالیکه برای صاف نشستن تقلا میکرد، جونگکوک مستقیما از پله ها بالا رفت. مرد جوانتر حتی به سمت اون نگاهی ننداخت و داخل حمام محو شد. احتمالا میخواست دست و صورتش رو بشوره. تهیونگ نتونست قبل از محو شدن مرد اون رو صدا بزنه. نمیتونست کاری بجز بازکردن دهانش انجام بده چون بیش از حد خشک بود. لیوان روی پاتختی خالی بود. نگاهی به پایین تخت انداخت، وانگبی روی تشک درازکشیده بود و خبری از لپ تاپ نبود... به یاد آورد که جیمین خیلی وقت پیش اون رو به دفترکار جونگکوک برگردانده بود...یا دیروز بود؟ تهیونگ نمیتونست به یاد بیاره. دو سه روز گذشته زمان زیادی رو از دست داده بود اما یک چیز رو بخاطر داشت.

هارد.

تهیونگ با دست سالمش چشم هاش رو مالید و متوجه شد برعکس روزهای قبل پلک هاش سنگین و خسته نیستن. بهتر از دوباره بیدار شدن و داشتن اون احساس گه بود. شانه اش هنوزم درد میکرد، خصوصا وقتی میخواست غلت بزنه. حتی یک ذره تکان خوردن هم باعث شد چهره درهم بکشه و لب هاش رو برای خفه کردن ناله هاش بهم فشار بده. اوکی، حالش فوق العاده نبود اما بقدر کافی خوب بود. به طور کلی باید حس معرکه ای میداشت اما شانه اش به همه چیز گند زده بود.

تهیونگ حالا میدونست جونگکوک کلی مدرک از آدم های مختلف رو داخل هارد نگه داری میکنه و همشون یک جایی توی دفترش پنهان هستن. احتمالا کلی از اون مدارک به خودش هم ارتباط پیدا میکردن. مدارکی که اسم، امضا و جزییات دیگری رو در خود داشتن... از اون مدارکی که باهاش میشد اعلام جرم کرد. اعلام جرم میتونست باعث صدور حکم بازداشت بشه و حکم بازداشت به معنای یورش مسلحانه بود. حتی فکرکردن بهش هم ناآرومش میکرد و نمیتونست روی تخت جا بگیره. وقتی پاش رو تکون داد وانگبی سرش رو بلند کرد و نگاه چپی بهش انداخت.

House Of Cards Where stories live. Discover now