تمام مردان پادشاه ۱

6.2K 866 365
                                    

های:|
چون قول دادم اومدم :)
من دیگه قول نمیدم :)))))

خب بریم داستان ^^

________

تهیونگ تصور میکرد که یکبار دیگه بیدار شدن در تختی به غیر از تخت خودش بایدعجیب باشه. حتی یک ذره هم تعجب نکرد، چیزی بود که داشت بهش عادت میکرد. تماس ملافه های ابریشمی با پوستش بجای پارچه نخی احساس لذت بخشی داشت، اما نه به لذت بخشی زمزمه ملایمی که از جایی در پنت هاوس به گوش میرسید. با دمی که کشید میتونست مخلوط عطر جیمین و ادکلن جونگکوک رو حس و یک جورای مزه کنه. عطر بوی گل میداد و زنانه بود و در مقابل ادکلن بوی چوب و مردانگی میداد، مخلوط فوق العاده ای که به بو و طعمش عادت کرده بود. تهیونگ میتونست اون رو مثل بینی با زبانش هم شناسایی کنه.

عضلاتش درد میکردن. سرزدن به ورزشگاه مجتمع آپارتمانی ایده جیمین بود، و ساعت ۶ صبح بیدار شدن و پارتنر ورزشیش شدن خسته کننده بود. دوهفته از تمریناتش با هوسوک میگذشت و بدنش یکبار دیگر به کمبود تمرینات عادت کرده بود. پس ورزش صبح رُسش رو کشیده و تهیونگ حتی به یاد نداشت که بعد از دوش گرفتن دوباره کی خوابش برده. احتمالا از هوش رفته بود. اما این تنها دلیل درد عضلاتش، خصوصا ران هاش، نبود. تهیونگ غرولندکنان غلتی زد،‌ سرش رو به کف دستش تکیه داد تا سوییت رو از نظر بگذرونه.

جونگکوک رو در آشپزخونه درحال رفت و امد بین گاز و کابینت دید،‌احتمالا آشپزی میکرد. فکرمیکرد که زمزمه ها متعلق به جیمینه اما متوجه شد که اشتباه میکرده. مرد جوانتر صدای دلنشینی داشت، لطیف و دورگه، و گوش دادن به زمزمه های زیرلبیش حس عجیبی داشت. شاید برای اینکه آشپزی و تمیز کردن کار عادی ای بود و جونگکوک در دسته عادی قرار نمیگرفت. چندین ماهی تابه روی اجاق درحال جلزولز بودن و بوی گوشت در هوا به مشام میرسید.

تهیونگ خواب آلود زمزمه کرد:«ساعت چنده؟» به سختی پلک هاش رو از هم باز کرد. جونگکوک نگاهی به ساعتش انداخت و بهش گفت که ۷:۳۰ صبحه. پس یعنی یک چیزی حدود نیم ساعت چرت زده. «لعنتی، جونگکوک، چطور الان بیداری؟ اصلا میخوابی؟»

جونگکوک متقابلا پاسخ داد:«وقتی پیر بشم یا بمیرم میخوابم.» تهیونگ غلتی زد و نشست، خمیازه اش رو پشت دستش پنهان کرد. موهای خیسش در حرارت اتاق خشک شده بود اما وقتی پاهاش رو از تخت آویزان کرد و کف پاهای برهنه اش به زمین مرمرین برخورد کرد سرد بودن.

تهیونگ گفت:«ممم، خود خودتی.» چشم هاش رو اونقدر محکم مالید که ستاره دید و سپس دستش رو پایین آورد. از یک جایی در سوییت صدای دوش به گوش میرسید،‌ظاهرا جیمین هنوز درحال شستشو بود. یک ساعت و نیم طول کشیدن حمام های جیمین چیزی عجیبی نبود. تمام اون کیسه کشیدن ها و شستشو و اصلاح و کرم های مراقبت از پوست. خودش یک نوع ورزش به حساب میومد. «صبح بخیر، جونگکوک.»

House Of Cards Where stories live. Discover now