_.24._

5.2K 513 90
                                    

لیام روبه روی ایینه ایستاده بود و سعی میکرد موهاشو بالا نگه داره . زین وارد دستشویی شد و اون دوباره کت و شلوار سیاهشو پوشیده بود .

دستاشو دور لیام حلقه کرد و سرشو توی گردن لیام فرو برد . بخاطر وضعیت دلپذیرش صدای "هومی" از خودش در آورد و یه بوسه زیر گردن لیام کاشت .

پسر کوچیکتر کارشو سریع تموم کرد و به سمت دوست پسرش برگشت و زین کارشو تکمیل کرد . لباشو توی لبای پسر قفل کرد و اونو به سینک فشار داد .

لیام سعی کرد لبای خشنی که روی لباش قرار دارن رو اروم کنه ولی اون فقط تونست سرعتشو باهاش هماهنگ کنه .

لیام اونی بود که اول عقب کشید . از سینک پایین اومد و به همراه زین به سمت بیرون دسشوویی حرکت کرد .

" من بدون تو چیکار میکردم؟" زین بهش گفت و لیام با شیطنت جوابشو داد

"خودکشی" زین با صدای بلند خندید

••••••••

"فهمیدی چی گفتم؟" زین پرسید وقتی اونا از ماشین پیاده شدن .

" به جز چیزایی که گفتی یا وقتی که لازم بودحرف نمیزنم ، وقتی یکی اومد پیشم و خواست منو بگیره بهش میگم 'نه بهم دست نزن' ، اگه اون کار نکرد ، میگم ماله زینم و اگه اونم کار نکرد ، 'صبر میکنم- چون تو میای و پیدام میکنی اگه بفهمی داره برام اتفاقی میوفته'" لیام صدای زینو به بهترین نحوی که میتونست تقلید کرد و بعدش بخاطر کارش ترسید .

" و من حرفامو دوباره تکرار نمیکنم . من نمیزارم تو تنهایی بری دستشویی ، یا هرجایی که بخوای بری " زین گفت و صداش عصبانی بود ولی دلیل عصبانیتش لیام نبود .

لیام سرشو تکون داد . احساس استرس بیشتر کرد وقتی روبه روی در کلاب ایستادن . زین دستاشو گرفت و آرومش کرد . وقتی اونا وارد کلاب شدن ، کلاب تقریبا خالی بود ، البته به جز اون دختر که که کنار کانتر ایستاده بود .

"سلام گایز"

اون دختر خوشحال گفت و عین دفعه ی قبل از بالای کانتر پرید و به سمتشون حرکت کرد .

" سلام لیام " اون مودبانه گفت .

"سلام ارین" لیام با خجالت گفت و پشت زین قایم شد .

" تو حالت خوبه ؟ اون شب بهمون کلی استرس دادی !" اون پرسید و وقتی لیام جواب نداد ، به زین نگاه کرد .

" خب ،ما میریم توی اتاقم " اون گفت و به سمت اتاقش حرکت کردن .

"این بی ادبیه لیام ! اون ازت در مورد حالت سوال پرسید و تو جوابشو ندادی !" زین گفت و روی صندلیش نشست . لیام رو تنها پیش در ول کرد .

" من معذرت میخام . من دوست نداشتم- که این گستاخی بنظر بیاد ، من فقط- دلم نمیخاست جواب بدم " لیام گفت .

To Love a Sadist {ziam}Where stories live. Discover now